کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطعۀ برشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
restriction fragment
قطعۀ برشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] قطعهای که از برش دِنا با یک دروننوکلئاز ویژهبُر به دست میآید
-
واژههای مشابه
-
قطعه
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاره، تکه، خرده ۲. دانه، عدد، فقره ۳. لخت ۴. بخش، پارچه، قطع ۵. قاره
-
part 2
قطعه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و اجزای خودرو ، علوم مهندسی] بخشی از یک سامانه که خود بهتنهایی به کار نرود و قابل تجزیه و تقسیم به اجزای دیگر نباشد
-
قطعه
فرهنگ واژههای سره
تکه، بخش
-
قطعه
فرهنگ فارسی معین
(قِ عِ) [ ع . قطعة ] (اِ.) 1 - پاره ای از هر چیز. 2 - حصه و بهره و قسمت . 3 - چند بیت هم وزن و هم قافیه است که قافیه را در مصراع اول بیت آن رعایت نکنند و در آن از یک مضمون بحث کنند. 4 - تکه ای از موسیقی که از چند جمله تشکیل می شود که هر یک از آن ها ...
-
قطعه
لغتنامه دهخدا
قطعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 28000 گزی جنوب خاوری قره آغاج و 48000 گزی شمال ارابه رو تکاب به شاهین دژ. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 54 تن است . آب آن از رودخانه ٔ آیدو...
-
قطعة
لغتنامه دهخدا
قطعة. [ ق َ طِ ع َ ] (ع ص ) (ارض ...) زمینی که دانسته نیست که سبزه ٔ آن بیشتر است یا سفیدی آن که سبزه نروئیده ، و گویند زمینی که در آن قسمت هائی است از سبزه و روئیدنی . (اقرب الموارد).
-
قطعة
لغتنامه دهخدا
قطعة. [ ق َ ع َ ] (ع مص ) بریده شدن دست از بیماری .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَطَع شود.
-
قطعة
لغتنامه دهخدا
قطعة. [ ق ِ ع َ ] (ع اِ) پاره از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). پاره و حصه از چیزی . (اقرب الموارد) (فرهنگ نظام ). تکه ٔ چیزی . || (اصطلاح عروض ) در اصطلاح شعرا ابیات مسلسل در معنی و متحد در وزن و قافیه بدون مطلع. اقل ابیات قطعه ...
-
قطعة
لغتنامه دهخدا
قطعة. [ ق ُ طَ ع َ ] (ع ص ) مرد بُرنده ٔ خویشی و آزارنده ٔ خویشان . (منتهی الارب ). رجوع به قُطَع شود.
-
قطعة
لغتنامه دهخدا
قطعة. [ ق ُ ع َ ] (اِخ ) (بنو...) قبیله ای است . (منتهی الارب ).
-
قطعة
لغتنامه دهخدا
قطعة. [ ق ُ ع َ ] (ع اِ) جای برش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || جای سپری شدن و تحرک . (منتهی الارب ). || باقیمانده ٔ دست بریده . (منتهی الارب ). ج ، قُطَع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پاره ٔ چیزی . || پاره ٔ زمین جداکرده در بخش و بهره . (ا...
-
قطعة
دیکشنری عربی به فارسی
ذره , رقم دودويي , ريز ريز کردن , بريدن , جدا کردن , شکستن , تکه بزرگ يا کلفت وکوتاه (درمورد سنگ ويخ وچوب) , کنده , مقدار قابل توجه , بسي , بسيار , چندين , قواره , تکه , سهم , بخش , بهره , قسمت , سرنوشت , پارچه , قطعه , توده انبوه , قرعه , محوطه , قط...
-
قطعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قِطعَة، جمع: قِطَع] qe(a)t'e ۱. پارۀ چیزی؛ حصه؛ تکه.۲. (ادبی) شعری که فقط مصراعهای زوج آن همقافیه باشد.