کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطعاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قطعاً
معنی
(قَ عَ نْ) [ ع . ] (ق .) مطمئناً، یقیناً. در جملة منفی به معنی ابداً، هرگز و به هیچ وجه آید.
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
اساساً، بالقطع، براستی، بهتحقیق، بهیقین، بیشک، بیشک، بیگمان، حتماً، حتمی، صددرصد، موکداً، محققاً، مسلماً، هرآینه، همانا، یقیناً
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قطعاً
واژگان مترادف و متضاد
اساساً، بالقطع، براستی، بهتحقیق، بهیقین، بیشک، بیشک، بیگمان، حتماً، حتمی، صددرصد، موکداً، محققاً، مسلماً، هرآینه، همانا، یقیناً
-
قطعاً
فرهنگ فارسی معین
(قَ عَ نْ) [ ع . ] (ق .) مطمئناً، یقیناً. در جملة منفی به معنی ابداً، هرگز و به هیچ وجه آید.
-
قطعاً
لغتنامه دهخدا
قطعاً. [ ق َ عَن ْ ] (ع ق ) جزماً. (اقرب الموارد). یقیناً: الامر واقع قطعاً؛ منصوب است بنابر آنکه مصدر باشد به معنی اجزم به و قیل علی الحال ای مقطوعاً بوقوعه . (اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
قطعا
فرهنگ واژههای سره
بی گمان
-
قطعا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] qat'an بهطورجزمویقین؛ یقیناً.
-
واژههای همآوا
-
غطاء
واژگان مترادف و متضاد
پرده، پوشش، غشاء، غشاوه، لایه
-
قطعا
فرهنگ واژههای سره
بی گمان
-
غطاء
لغتنامه دهخدا
غطاء. [ غ ِ ] (ع اِ) پوشش . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مهذب الاسماء). پرده و پوشش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || سر دیگ و آن تنور و جز آن . (مهذب الاسماء). نهنبن . (دهار). سرپوش دیگ و سرپوش تنور و طبق .
-
غطاء
فرهنگ فارسی معین
(غِ) [ ع . ] (اِ.) پرده ، پوشش .
-
قطاع
فرهنگ فارسی معین
(قَ طّ) [ ع . ] (ص .) بسیار برنده ، قطع کننده .
-
قطاع
فرهنگ فارسی معین
(قُ طّ) [ ع . ] (اِفا.) جِ قاطع .
-
قطاع
لغتنامه دهخدا
قطاع . [ ق َ ] (ع اِ) هنگام رسیدن خرما و انگور و جز آن و هنگام درودن آن . (منتهی الارب ). رجوع به قِطاع شود. || (مص ) بریده و سپری شدن و منقطع شدن ، یا کم شدن . رجوع به قُطوع شود. || از سردسیر به گرمسیر رفتن یا به عکس . (اقرب الموارد) (منتهی الارب )....
-
قطاع
لغتنامه دهخدا
قطاع . [ ق َ ] (ع مص ) بریده شدن دست از بیماری . (منتهی الارب ). جدا شدن دست از بیماری ، یا به بریدن . (اقرب الموارد). رجوع به قَطْع و قِطاع شود.