کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطر دایره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
asteroid 1
ستارهوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] درونچرخزادی که قطر دایرۀ ثابت آن چهاربرابر قطر دایرۀ غلتان است
-
PI 1
پی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] نسبت طول محیط هر دایره به قطر آن که با علامت π نشان داده میشود
-
radius
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شعاع، شعاع دایره، نصف قطر، زند زبرین
-
ترامون
واژهنامه آزاد
تَرامون به معنی قطر (قطر دایره) ترا واژه قدیمی به معنی از اینجا تا آنجا - از این سو تا آن سو مون به معنی اندازه هر دو پهلوی (پارسی میانه)
-
ring cairn, ring barrow
سنگچین حلقهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] مرزبندی با سنگ یا خاک، به شکل دایره و دور محوطهای به قطر حداکثر بیست متر
-
نصف القطر
دیکشنری عربی به فارسی
شعاع , شعاع دايره , زند زبرين , نصف قطر , برش دادن
-
cardioid
دلوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] مکان هندسی نقطۀ ثابتی واقع بر یک دایره که بدون لغزش بر روی دایرۀ ثابتی با همان قطر میغلتد
-
pancake ice
یخ تابهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] انباشتی تقریباً دایرهای از خاکهیخ با قطر کمتر از 3 متر با لبههایی که براثر برخورد برجستگی پیدا کرده است
-
flattened ellipsoid, oblate ellipsoid
بیضیوار پخ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] بیضیوار حاصل از دَوران یک بیضی حول یکی از محورهایش بهطوریکه قطر دایرۀ استوای آن از طول محور دَوران بیشتر باشد
-
stretched ellipsoid, prolate ellipsoid
بیضیوار کشیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] بیضیوار حاصل از دوران یک بیضی حول یکی از محورهایش بهطوریکه قطر دایرۀ استوای آن از طول محور دوران کمتر باشد
-
شعاع
فرهنگ فارسی معین
(شُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نور خورشید. 2 - روشنایی ، پرتو. 3 - نصف قطر، خطی مستقیم از مرکز دایره به نقطه ای از محیط دایره .
-
شعاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَشِعَّة] šo'ā' نور خورشید؛ روشنی آفتاب؛ روشنایی؛ پرتو؛ خط روشنی که نزدیک طلوع آفتاب به نظر میآید.〈 شعاع دایره: (ریاضی) خط مستقیم که از مرکز دایره به نقطهای از خط دایره متصل میشود و نصف قطر است.
-
laccolith/ laccolite
کوژسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] تودۀ نفوذی آذرین همساز با لایهبندی و دارای کف تخت مشخص و سقف گنبدیشکل که در نقشه بهصورت دایره دیده میشود؛ قطر این توده کمتر از 8 کیلومتر است و ضخامت آن از چند متر تا چندصد متر تغییر میکند
-
پی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - سیزدهمین حرف الفبای یونانی ( ~) و آن نمایندة ستاره های قدر شانزدهم است . 2 - نشانة رابطة ثابت میان محیط دایره با قطر آن و آن تقریباً مساوی با 14/3 است .
-
وتر
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) زه. کمان (قوس) پاره ای از پَرهون (دایره) است. زه خدی (خطی) است که دو سر کمان را به هم می پیونداند. تَرامون (قطر) درازترین زهِ پَرهون است که از کُیان (مرکز) می گذرد.