کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطرِ برابرِ سینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قطر
لغتنامه دهخدا
قطر.[ ق ُ طُ ] (ع اِ) عود که از آن بخور سازند. (اقرب الموارد). رجوع به قُطْر شود. || ج ِ قِطار.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قِطار شود.
-
قطر
دیکشنری عربی به فارسی
مورب , اريب , دوگوشه , قاطع دو زاويه , قطر , قطر دايره , ضخامت , کلفتي
-
قطر
دیکشنری عربی به فارسی
تقطيرشدن , عرق گرفتن از , چکاندن
-
قطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: قِطار] [قدیمی] qatr ۱. باران.۲. آنچه بچکد.
-
قطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qetr ۱. مس.۲. مس گداخته.۳. نوعی مس.۴. نوعی برد یمانی.
-
قطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اقطار] qotr ۱. خطی که دو رٲس غیر مجاور یک چندضلعی را به هم وصل میکند.۲. خطی که از وسط دایره میگذرد و آن را به دو نیم تقسیم میکند.۳. کلفتی؛ ضخامت.۴. جانب؛ کرانه.۵. اقلیم؛ ناحیه.
-
قِطْرِ
فرهنگ واژگان قرآن
مس و يا روي مذاب (افراغ قطر در عبارت "أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً "به معناي ريختن آن به سوراخ و فاصلهها و شکافها است)
-
قطر
دیکشنری فارسی به عربی
قطر
-
main diagonal, principal diagonal
قطر اصلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] برای ماتریسی مربعی، قطری که از گوشۀ چپ بالایی تا گوشۀ راست پایینی ماتریس امتداد دارد
-
diameter outside bark, DOB
قطر باپوست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] قطر ساقۀ درخت یا سطحِمقطع بینه شامل بخش چوبی و پوست
-
crown diameter, crown width
قطر تاج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] میانگین بزرگترین و کوچکترین قطرهای تاج زنده
-
overall diameter, outside diameter
قطر خارجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] قطر تایر بادشده، از سر آج یک سمت تایر تا سر آج سمت دیگر، بدون اعمال بار
-
tactical diameter
قطر راهکنشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] قطر نیمدایرهای که در نتیجۀ گردش 180 درجهای شناور با ثابت نگه داشتن سرعت و زاویۀ سکان نسبت به راه اصلی به وجود میآید
-
Sedimentation diameter
قطر رسوبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] قطر یک کرۀ فرضی با وزن مخصوص و سرعت تهنشینی یکسان با یک ذرۀ رسوبی در همان سیال
-
cylinder bore 2,bore diameter, piston bore, bore 2
قطر سیلندر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] قطر داخلی حفرۀ سیلندر که پیستون در داخل آن حرکت رفتوبرگشت دارد