کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطره کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
merocrine gland
غدۀ قطرهریز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی، علوم تشریحی] [علوم تشریحی] غدهای که در آن هیچ یاختهای همراه با ترشحات خارج نمیشود [علوم پایۀ پزشکی] ویژگی بافتی ترشحی که ترشحات خود را بهصورت قطرات ریز رها میکند
-
intermittent drip feeding
غذادهی قطرهای متناوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] غذادهی با فرمول رودهای (enteral formula) که در زمانهای خاصی از شبانهروز در حجم کم و با سرعتی بیشتر از تغذیۀ قطرهای پیوسته صورت میگیرد
-
قطره و بَحر
فرهنگ گنجواژه
متضاد.
-
drip-stick gauge
میلۀ سوختنمای قطرهریز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] میلهای همراه با یک شناور در زیر مخزن سوخت هواگرد که در هنگام اندازهگیری میزان سوخت آویزان میشود و بهمحض چکیدن سوخت درجههای روی آن حجم سوخت را نشان میدهد
-
mercury droplet wetting test
آزمون ترکنندگی قطرهجیوهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] آزمونی برای تعیین تمیزی سطح فلز که در آن با چکاندن قطرۀ جیوه بر سطح فلز بسته به آلودگی یا تمیزی سطح، جیوه بهصورت پخششده یا کروی مشاهده میشود
-
drip gavage
تغذیۀ لولهای قطرهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] روش تغذیه با فرمول رژیمی مایع ازطریق لولۀ منتهی به معده
-
جستوجو در متن
-
چکاندن
فرهنگ فارسی معین
(چَ دَ) (مص م .) 1 - قطره قطره ریختن مایعی . 2 - کشیدن ماشة تفنگ و تیر انداختن .
-
strops
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطره ها، طناب کوتاه، تسمه، چرم تیغ تیزکن، بچرم کشیدن و تیز کردن
-
چکاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹چکانیدن، چاکانیدن› čekāndan ۱. مایعی را قطرهقطره در چیزی ریختن؛ چکهچکه ریختن: ◻︎ ناله بر گردون رسانیدن گرفت / وز دو دیده خون چکانیدن گرفت (جامی۲: ۴۳۴).۲. خالی کردن تپانچه یا تفنگ؛ کشیدن ماشۀ اسلحه و تیر انداختن.
-
چکاندن
لغتنامه دهخدا
چکاندن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص ) چکانیدن . قطره قطره ریختن مایعی را. تقطیر. پالودن : کنون هفت سال است تا مهر من همی خون چکاند ابر چهر من . فردوسی .دری همی چکاند زری همی فشاندکاندر جهان بماند پاینده تا به محشر. فرخی .سخندانی که بشکافد مَثَل موی سخنگویی...
-
خجل شدن
لغتنامه دهخدا
خجل شدن . [ خ َ ج ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شرمسارشدن . سرافکنده شدن . خجلت کشیدن . شرمساری بردن . آزرم کردن . شرم زده شدن : آن یهودی شد سیه روی و خجل شد پشیمان زین سبب بیمار دل .مولوی .خجل شوند کنون دختران مصر چمن که گل ز خار برآیدچو یوسف از زندان . سعد...
-
چکانیدن
لغتنامه دهخدا
چکانیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) متعدی چکیدن . چکیدن کنانیدن (؟) و قطره قطره ریختن . (ناظم الاطباء). مایعاتی چون داروی چشم و نظایر آن را در چشم و گوش و غیره قطره قطره ریختن ، با قطره چکان یا بوسیله ٔ دیگر. داروی مایعی را بر عضوی بیمار قطره قطره ریختن . تقط...
-
قطار
لغتنامه دهخدا
قطار. [ ق ِ ] (ع اِ) یک رسته شتر. (منتهی الارب ). القطار من الابل ، قطعة علی نسق واحد. ج ، قُطُر، قُطُرات . تقول : رأیت قطاراً من الابل و قُطُراً. (اقرب الموارد).شتران قطارشده و بر یک نسق رونده ، و در اصطلاحات الشعرا ده شتر فراهم آمده . (آنندراج ). ...
-
بطاق ابروی کسی کاری کردن
لغتنامه دهخدا
بطاق ابروی کسی کاری کردن . [ ب ِ ق ِ اَ ی ِ ک َ ک َ دَ ](مص مرکب ) به یاد او کاری کردن . (غیاث ). بیاد کسی کاری کردن و این اکثر با شراب زدن و هرچه بر این معنی بود چون ساغر زدن و خوردن و جام کشیدن مستعمل می شود. (آنندراج ). بطاق ابروی کسی می خوردن و ز...
-
بالا گرفتن
لغتنامه دهخدا
بالا گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بلند کردن . بر روی دست گرفتن . (ناظم الاطباء). بر بردن . || برداشتن . (آنندراج ). بیکسو زدن . برگرفتن . بالا زدن : بخت بد رفته بخواب آه سبک سیر کجاست که نقاب از گل رخسار تو بالا گیرد. مخلص کاشی (از آنندراج ). ||...