کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطره چشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قطره کردن
لغتنامه دهخدا
قطره کردن . [ ق َ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قطره زدن . (آنندراج ) : هر طرف بسیار کردم قطره در راه طلب لیکن از دریا ندیدم بهره جز سیلاب کم . طغرا (از آنندراج ).رجوع به قطره زدن شود.
-
قطره کشیدن
لغتنامه دهخدا
قطره کشیدن . [ ق َ رَ / رِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) قطره زدن . (آنندراج ). رجوع به قطره زدن شود.
-
قطره چکان
لغتنامه دهخدا
قطره چکان . [ ق َ رَ / رِ چ َ /چ ِ ] (اِ مرکب ) لوله ٔ باریک شیشه ای است که یک انتهای آن خیلی باریکتر شده است و انتهای دیگر آن به لوله ٔ لاستیکی سربسته ای متصل میباشد. طبق قرارداد بین المللی قطر داخلی لوله ٔ خیلی باریک قطره چکان 0/6 میلیمترو قطر خارج...
-
قطره دزد
لغتنامه دهخدا
قطره دزد. [ ق َ رَ / رِ دُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از ابر، و آب دزد نیز گویند. (آنندراج ) : چو دریا چرا ترسم از قطره دزدکه ابرم دهد بیش از آن دست مزد. نظامی (از آنندراج ).|| و بعضی آفتاب را گویند. (آنندراج ).
-
قطره زن
لغتنامه دهخدا
قطره زن . [ ق َ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) کنایه از هرزه گرد و هرزه کار که به یک جا و یک کار قرار نگیرد. (آنندراج ).
-
بزرگ قطره
لغتنامه دهخدا
بزرگ قطره . [ ب ُ زُ ق َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) با دانه های درشت ، چنانکه در باران و جز آن از مایعات . قطره عظیم و درشت ، چنانکه در باران . (یادداشت بخط دهخدا).
-
قطره چکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qatrečekān آلتی شیشهای یا پلاستیکی برای برداشتن یا ریختن مقدار خیلی کمی از یک مایع.
-
قطره فشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ‹قطرهافشان› (پزشکی) qatrefa(e)šān قطرهفشاننده؛ آنچه مایعی از آن قطرهقطره افشانده شود؛ آنچه از آن قطره فروریزد.
-
قطره اشک
دیکشنری فارسی به عربی
دمعة
-
قطره (چسبناک)
دیکشنری فارسی به عربی
قطرة
-
breaking-drop theory
نظریۀ شکست قطره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نظریۀ جدایی بار توفان تندری بر پایۀ اثر لنارد در اَبرهای تندری و به بیان دیگر جدایی بار الکتریکی براثر شکست قطرههای آب
-
cloud-drop sampler
نمونهبردار قطرۀ اَبر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ابزاری که قطرکهای اَبر را برای تعیین اندازه یا ناخالصی آنها جمع میکند
-
raindrop impact erosion
فرسایش قطرهبارانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] فرسایشی که براثر برخورد قطرههای باران بر سطح زمین بهصورت تشتکی مشاهده میشود
-
drip irrigation, trickle irrigation
آبیاری قطرهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] نوعی آبیاری که در آن آب با فشار نسبتاً کم و قطرهقطره در پای گیاه میچکد
-
hanging drop
روش قطرهآویز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] روشی عینی و مستقیم برای مشاهدۀ تحرک ریزاندامگانها در محیط مایع