کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قطرة
معنی
قطره (چسبناک) , لکه , گلوله , حباب , ماليدن , لک انداختن , چکيدن , چکه کردن , چکانيدن , چکه , ژيگ , قطره , نقل , اب نبات , از قلم انداختن , افتادن , رهاکردن , انداختن , قطع مراوده
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قطرة
لغتنامه دهخدا
قطرة. [ ق ُ رَ ] (ع ص ) اندک و هیچکاره . الشی ٔ التافِه ُ الیسیر الخسیس . (اقرب الموارد).
-
قطرة
دیکشنری عربی به فارسی
قطره (چسبناک) , لکه , گلوله , حباب , ماليدن , لک انداختن , چکيدن , چکه کردن , چکانيدن , چکه , ژيگ , قطره , نقل , اب نبات , از قلم انداختن , افتادن , رهاکردن , انداختن , قطع مراوده
-
واژههای مشابه
-
قطره
واژگان مترادف و متضاد
جرعه، چکه
-
drop 2
قطره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، علوم دارویی، مهندسی بسپار] [شیمی، مهندسی بسپار] گویچهای مایع که قطری بیش از 0/2 میلیمتر داشته باشد [علوم دارویی] یک شکل دارویی مایع که ازطریق چکانش از آن استفاده میکنند
-
قطره
فرهنگ واژههای سره
چکه
-
قطره
فرهنگ فارسی معین
(قَ رِ) [ ع . قطرة ] (اِ.) چکه ، مقدار کمی آب . ج . قطرات .
-
قطره
لغتنامه دهخدا
قطره . [ ق َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) یکی قطر. (منتهی الارب ). واحدة القطر،ای النقطة. (اقرب الموارد). پاره ٔ آب که از جائی چکد، و گره از تشبیهات آن است . (آنندراج ) : هر نفسی بر دل آن پاکزادچون گره قطره نبودش گشاد.طاهر وحید (از آنندراج ).
-
قطره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قطرَة، جمع: قَطَرات] qatre ۱. یک چکه؛ چک؛ چکه.۲. یک دانه باران.۳. (پزشکی) نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته میشود.〈 قطرهقطره: چکهچکه: قطرهقطره جمع گردد وانگهی دریا شود.
-
قطره
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: lakka طاری: qatra طامه ای: qatra طرقی: qatra کشه ای: qatra نطنزی: qatra
-
قطره
دیکشنری فارسی به عربی
قدح , قطرة
-
قطره قطره شدن
دیکشنری فارسی به عربی
بالوعة
-
cloud drop, cloud droplet 2
قطرۀ اَبر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] هر ذرۀ کروی آب مایع با قطر چند میکرون تا چندده میکرون که از میعان بخار آب بر روی ذرات هواویز نمگیر تشکیل میشود
-
dropper, instillator
قطرهچکان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] لوله یا افزارۀ سادهای که از آن برای چکاندن قطره استفاده میکنند
-
pinocytosis
قطرهخواری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] بردن مواد مایع به داخل یاخته و هضم آنها