کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قطان
/qottān/
معنی
= قاطن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قطان
فرهنگ فارسی معین
(قَ طّ) [ ع . ] (ص . اِ.) کسی که پنبه فروشد، پنبه فروش .
-
قطان
فرهنگ فارسی معین
(قُ طّ) [ ع . ] (ص . اِ.) جِ قاطن ؛ ساکنان ، متوطنان .
-
قطان
لغتنامه دهخدا
قطان . [ ق َطْ طا ] (اِخ ) احمدبن حسن . از محدثان مشایخ شیخ صدوق است . (ریحانة الادب ).
-
قطان
لغتنامه دهخدا
قطان . [ ق َطْ طا ] (اِخ ) احمدبن محمدبن احمد. از علمای عامه است . (ریحانة الادب ).
-
قطان
لغتنامه دهخدا
قطان . [ ق َطْ طا ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبداﷲ. از محدثان و علمای عامه است . (ریحانة الادب ).
-
قطان
لغتنامه دهخدا
قطان . [ ق َطْ طا ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عمار. از محدثان و علمای عامه است . (ریحانة الادب ).
-
قطان
لغتنامه دهخدا
قطان . [ ق َطْ طا ] (اِخ ) احمدبن محمدبن یحیی . از محدثان و علمای عامه است . (ریحانة الادب ).
-
قطان
لغتنامه دهخدا
قطان . [ ق َطْ طا ] (اِخ ) کثیربن عباس . از محدثان است . (ریحانة الادب ).
-
قطان
لغتنامه دهخدا
قطان . [ ق َطْ طا ] (اِخ ) یحیی بن سعیدبن فروخ بصری ، مکنی به ابوزکریا یا ابوسعید. محدث عصر خود و از اصحاب حضرت صادق علیه السلام است ، و از گفته ٔ شیخ طوسی می توان ثقه بودن وی را استظهار کرد. وی به سال 198 هَ . ق . درگذشت .
-
قطان
لغتنامه دهخدا
قطان . [ ق َطْ طا ] (ع ص ) پنبه فروش .
-
قطان
لغتنامه دهخدا
قطان . [ ق َطْ طا ](اِخ ) حسن بن محمد. از محدثان است . (ریحانة الادب ).
-
قطان
لغتنامه دهخدا
قطان . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 33500 گزی جنوب خاوری مراغه و 11000 گزی جنوب شوسه ٔ مراغه به سراسکند. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 101 تن میباشد. آب آن از رودخانه ٔ لیلان و چشم...
-
قطان
لغتنامه دهخدا
قطان . [ ق ِ ] (اِخ ) نام موضعی است ، و در شعر حطیئة از آن نام برده شده است . (معجم البلدان ).
-
قطان
لغتنامه دهخدا
قطان . [ ق ِ ] (ع اِ) چوب فدرنگ . (منتهی الارب ). چوب فدرنگ و شکنجه هوده . (آنندراج ). شجار الهودج . (اقرب الموارد). ج ، قُطُن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قطان
لغتنامه دهخدا
قطان . [ ق ُطْ طا ] (ع اِ) ج ِ قاطن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قاطن شود : ما بی حب الحیطان و لکن شغف بالقطان . (بدیع الزمان همدانی ).