کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطاع کره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
sector of a sphere
قطاع کره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] قطاع کروی
-
واژههای مشابه
-
sector of a circle
قطاع دایره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ناحیهای از دایره محدود به دو شعاع و کمانی که انتهای آن دو شعاع را به هم پیوند میدهد متـ . قطاع دایرهای circular sector
-
blind sector
قطاع کور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] بخشی از صفحۀ رادار که بهدلیل وجود مانعی بر سر راه امواج رادار، بهصورت سایه مشخص میشود و اهداف موردنظر در آن دیده نمیشوند
-
ابن قطاع
لغتنامه دهخدا
ابن قطاع . [ اِ ن ُ ق َطْ طا ] (اِخ ) ابوالقاسم علی بن جعفر سعدی . یکی از ائمه ٔ لغت . مولد او به 433 هَ .ق . در صقلیه . نزد ابن بر لغوی فنون ادب فراگرفت و آنگاه که مسیحیان بر صقلیه مستولی شدندوی در حدود 500 به مصر هجرت کرد و ظاهراً در 515 بدانجا درگ...
-
جعفر قطاع
لغتنامه دهخدا
جعفر قطاع . [ ج َ ف َ رِ ق َطْ طا ] (اِخ ) رجوع به جعفربن محمد قطاع شود.
-
قطاع الطریق
لغتنامه دهخدا
قطاع الطریق . [ ق ُطْ طا عُطْ طَ ] (ع اِ مرکب ) راه زنان که مال مسافران را به غارت برند یا قتل کنند و به فریب کشند. (آنندراج ) (از غیاث ).
-
قطاع الطریق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] ‹قطاع طریق› qottā'ottariq راهزنان.
-
قطاع الطریق
دیکشنری فارسی به عربی
قاطع الطريق
-
warm sector depression
وافشار قطاعگرم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] چرخند پیش از مرحلۀ همرسی که دارای جبهههای گرم و سرد و قطاع گرم است
-
circular sector
قطاع دایرهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] قطاع دایره
-
جستوجو در متن
-
منزل
لغتنامه دهخدا
منزل . [ م َ زِ ] (ع اِ) جای فرودآمدن . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جای فرودآمدن لیکن اکثر به معنی جایی مستعمل است که مسافران بجهت خواب و آرام در آن فرودآیند. (غیاث ) (آنندراج ). ارجمند از صفات اوست و به الفاظ گرفتن و کردن و نهاد...