کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قطاس
/qotās/
معنی
= غژغاو
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قطاس
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ معر - یو. ] (اِ.) نام عام برای هر یک از پستانداران دریازی از راستة آب بازان .
-
قطاس
لغتنامه دهخدا
قطاس . [ ق ُ ] (معرب ،اِ) گاوی است بحری که دم او را بر گردن اسبان و بر سرهای علم بندند، و بعضی گویند گاوی است که در کوههای خطا میباشد. (برهان ).
-
قطاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹قیطس، غاطوس› (زیستشناسی) [قدیمی] qotās = غژغاو
-
واژههای مشابه
-
بحری قطاس
لغتنامه دهخدا
بحری قطاس . [ ب َ ق ُ ] (اِ مرکب ) گاوی است بحری که دم آن را بر گردن اسپان وبر سر علم بندند و بعضی گویند گاوی است که در کوههای ختا می باشد. (آنندراج ) (برهان قاطع). قاطوس . گاو دریائی که در بعضی ممالک دمب او را در سر نیزه نصب می کنند. (ناظم الاطباء)....
-
واژههای همآوا
-
غطاس
لغتنامه دهخدا
غطاس . [ ] (اِخ ) (افندی ) قندلفت . مدیر مدرسه ٔ امیریکیه در بلمند. وی کتاب «امتیازات الجماعات المسیحیة فی مملکة العثمانیة» را که تألیف ستافروس فوتیراس نویسنده ٔ روزنامه ٔ نیولوغوس یونانی در قسطنطنیه است به عربی ترجمه کرده و در طرابلس شام به سال 191...
-
غطاس
لغتنامه دهخدا
غطاس . [ غ َطْ طا ] (ع اِ) مرغی است که به غواص معروف است . (المنجد). مرغی سیاه مانند مرغابی است ، در آب فرورود و ماهی گیرد و خورد و آن را غواص نیز گویند. صاحب حیاة الحیوان اشتباهاً آن را قرلی دانسته است . (صبح الاعشی ج 2 ص 69). || (ص ) آنکه در ته دری...
-
غطاس
لغتنامه دهخدا
غطاس . [ غ ِ ] (ع اِ) تعمید. غسل تعمید. (دزی ج 2 ص 216). رجوع به غسل تعمید شود.- عیدالغطاس ؛ جشنی که به یادبود غسل تعمید مسیح گرفته میشود. (دزی ج 2 ص 216).
-
غطاس
فرهنگ فارسی معین
(غِ) [ ع . ] (اِ مص .) تعمید، غسل تعمید.
-
جستوجو در متن
-
غاطوس
لغتنامه دهخدا
غاطوس . (معرب ، اِ) قطاس . نوعی ماهی . معرب کتوس (نشوء اللغة ص 82).
-
اسقولو
لغتنامه دهخدا
اسقولو. [ اُ ] (معرب ، اِ) بیونانی گاو بحری را گویند، و برومی قطاس خوانند. (برهان ) (مؤید الفضلاء). قاطوس .
-
کژغاه
لغتنامه دهخدا
کژغاه . [ ک َ ] (اِ مرکب ) همان غژغاه است که دم گاو چین وختا باشد و بر گردن اسب اندازند و به قطاس معروف شده است . (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به کژغاو شود.
-
لامانتن
لغتنامه دهخدا
لامانتن . [ ت َ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی پستاندار آبزی علفخوار از جنس قطاس ها که در رودخانه های افریقاو امریکای استوائی میزید. حوت ذوثدیین . دب ّالبحر.