کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطاة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قطاة
لغتنامه دهخدا
قطاة. [ ق َ ] (ع اِ) سرین . (منتهی الارب ). عجز. (اقرب الموارد). || مابین هر دو ران . (منتهی الارب ). مابین الورکین . (اقرب الموارد). || جای نشستن ردیف از ستور. (منتهی الارب ). مقعد الردیف من الدابة. تقول : رکبت قطاة الفرس . (اقرب الموارد). || مرغی ا...
-
واژههای همآوا
-
غطاط
لغتنامه دهخدا
غطاط. [ غ َ ] (ع اِ) مرغ سنگخوار، یا نوعی از آن که پشت و شکمش تیره رنگ و شکم بازویش سیاه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوعی از سنگخوار. (صراح ). قطا، و گفته اند نوعی از آن است که دارای پشت و شکم و بدن خاکستری رنگ است و اندرون بالهای آن سیاه و پاها...
-
غطاط
لغتنامه دهخدا
غطاط. [ غ ِ ] (ع مص ) به معنی مُغاطَّة. (منتهی الارب ). در فرهنگهای تاج العروس و اقرب الموارد و قطر المحیط و شرح قاموس به فارسی و المنجد غطاط مصدر باب مفاعله و همچنین مُغاطَّة نیامده و ظاهراً غط از باب مذکور استعمال نشده است .
-
غطاط
لغتنامه دهخدا
غطاط. [ غ ُ ] (اِخ ) جایی است . کمیت بن ثعلبة جد کمیت بن معروف گوید : فمن مبلغ علیا معد وطیئاًو کندة من اصغی لها و تسمعایمانیهم من حل بحران منهم و من حل اکناف الغطاط فلعلعاالم یأتهم ان الفزاری قد ابی وان ظلموه أن یذل و یضرعا.و بقول نصر، جایی در بلا...
-
غطاط
لغتنامه دهخدا
غطاط. [ غ ُ ] (ع اِ) اول پگاه ، یا پس مانده ٔ سیاهی شب . (منتهی الارب ). اول صبح یا بقیه ای از تاریکی شب . (از اقرب الموارد). بام . (مهذب الاسماء). || تاریکی سحر. || سَحَر. غطاط به فتح اول نیز به همین معنی آمده است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قتات
لغتنامه دهخدا
قتات . [ ق َت ْ تا ] (اِخ ) ابوبیعبن نعمان قتات کوفی از محدثان است . (سمعانی ).
-
قتات
لغتنامه دهخدا
قتات . [ ق َت ْ تا ] (اِخ ) ابویحیی عبدالرحمان بن دینار از محدثان است . گویند: وی کوفی است . از مجاهد روایت کند و از او ثوری روایت دارد. بعضی از کوفیان لغزش های او را فاحش دانند و اوهام او را افزون شمارند تا آنجا که او را در نقل روایات از راه راست من...
-
قتات
لغتنامه دهخدا
قتات . [ ق َت ْ تا ] (اِخ ) محمدبن جعفربن حبیب بن اذهر مکنی به ابوعمر از محدثان است . وی از ابونعیم فضل بن دکین و احمدبن یونس و متحاب بن حرب و عبدالحمیدبن صالح روایت دارد. (انساب سمعانی ).
-
قتات
لغتنامه دهخدا
قتات . [ ق َت ْ تا ] (ع ص ) رجل ٌ قَتّات ؛ مرد سخن چین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). در حدیث است : لایدخل الجنة قتات ؛ ای نمام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد سخن دزد نمامی کند یا نکند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || ف...
-
قتات
لغتنامه دهخدا
قتات . [ ق ُ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (منتهی الارب ).
-
قتعة
لغتنامه دهخدا
قتعة. [ ق َ ت َ ع َ ] (ع اِ) یکی قتع (کرمک سرخ چوبخوار). (منتهی الارب ) || دیوچه ای است . (منتهی الارب ). || (ص ) خوار و حقیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
-
قطاط
لغتنامه دهخدا
قطاط. [ ق َ طِ ] (ع اِ فعل ) بس است مرا. (منتهی الارب ). حسب . (اقرب الموارد).
-
قطاط
لغتنامه دهخدا
قطاط. [ ق َطْ طا ] (ع ص ) مبالغه است از قَطّ. رجوع به قَطّ شود. (اقرب الموارد). خراط که حقه ساز است . (منتهی الارب ).
-
قطاط
لغتنامه دهخدا
قطاط. [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قِطّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قِطّ شود. || مثال که بر آن قطع کنند. (منتهی الارب ). المثال الذی یحذی علیه . (اقرب الموارد). || مدار سم ستور. || سخت برپیچیدگی و مرغولی موی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سخت ...