کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قصیع
لغتنامه دهخدا
قصیع. [ ق َ ] (ع اِ) آسیا. (اقرب الموارد). القصیع، کامیر، الرحی نقله ابوسعید، و قصعت الرحی الحب قصعاً؛ فضخته ، نقله الزمخشری و هو مجاز. (تاج العروس ). || (ص ) ریزه و خرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): غلام قصیع؛ کودک ریزه و خرد. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
قصیا
لغتنامه دهخدا
قصیا. [ ق ُص ْ ] (ع ن تف ) غایت بعید. || (اِ) کرانه ٔ وادی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُصْوی ̍ شود.
-
جستوجو در متن
-
فرمرست
لغتنامه دهخدا
فرمرست . [ ف َ م َ رُ ] (اِ) شخصی که چیزی کم و اندک میخورد و به سبب کم خوردن ضعیف و لاغرمی شود و عربان قَصیع خوانند به فتح قاف . (برهان ).
-
زادخوست
لغتنامه دهخدا
زادخوست . [ خوَس ْ / خُس ْ ] (ص مرکب )بمعنی زادخور است که پیر سالخورده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). || شخصی که چیزی کم خورد و ضعیف و نحیف باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). || کودکی که از بیماری کلان نگردد؛ الائتنان . (منتهی الارب در ماده ٔ ت ن ن ). قص...