کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قصی
/qasi/
معنی
بعید؛ دور.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قصی
فرهنگ فارسی معین
(قَ یّ) [ ع . ] (ص .) دور، دور شونده . ج . اقصاء.
-
قصی
لغتنامه دهخدا
قصی . [ ] (ع اِ) آلت جنگ دریائی . (تاریخ تمدن جرجی زیدان 1:161).
-
قصی
لغتنامه دهخدا
قصی . [ ق َ صی ی ] (ع ص ) دورشونده . ج ، اقصاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قصی
لغتنامه دهخدا
قصی . [ ق ُ صا ] (اِخ ) پشته ای است به یمن . (منتهی الارب ).
-
قصی
لغتنامه دهخدا
قصی . [ ق ُ صی ی ] (اِخ ) ابن کلاب بن مره . اصل هفتم قریش است .وی در میان قریش مردی بزرگ بود. آنان را پس از پریشانی فراهم آورد. شاعر در این باره گوید : ابوکم قصی حین یدعی مجمعاًبِه ِ جمع اﷲ القبایل من نهر.او کلیدهای کعبه را از خزاعه گرفت . از وی دو ق...
-
قصی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: قصیّ، جمع: اَقصاء] [قدیمی] qasi بعید؛ دور.
-
واژههای همآوا
-
قسی
واژگان مترادف و متضاد
خونریز، سختدل، سفاک، سنگدل، شقی
-
غثی
لغتنامه دهخدا
غثی . [ غ َث ْی ْ ] (ع مص ) غَثْو.غُثُوّ. غُثاء آوردن سیل : غثی الوادی . (منتهی الارب )(آنندراج ). || درشورانیدن سیل گیاه چراگاه را و بدمزه ساختن : غثی السیل المرتع. (منتهی الارب )(آنندراج ). || درشورانیدن و خلط کردن : غثی المال و کذا غثی الناس . (من...
-
غثی ً
لغتنامه دهخدا
غثی ً. [ غ َ ث َن ْ ] (ع مص ) بسیارگیاه گردیدن زمین : غثیت الارض بالنبات غثی . || غثی الکلام ؛ درآمیختن سخن را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
غسی
لغتنامه دهخدا
غسی . [ غ َ سا ] (ع اِ) ج ِ غَساة. (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به غَساة شود.
-
غسی
لغتنامه دهخدا
غسی . [ غ َ سا ] (ع مص ) تاریک شدن شب . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط).
-
قسی
فرهنگ فارسی معین
(قَ یّ) [ ع . ] (ص .) سخت و شدید، سخت دل .
-
قثی
لغتنامه دهخدا
قثی . [ ق َث ْی ْ ] (ع مص ) گرد کردن مال و جز آن . || خیار خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قثو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قثو شود.
-
قسی
لغتنامه دهخدا
قسی . [ ق َ سی ی ] (اِخ ) (ذو...) راه یمن سوی بصره . (منتهی الارب ). جائی است در راه یمن به بصره . (معجم البلدان ).