کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصه پرداز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قصه گو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] qessegu کسی که داستان بگوید؛ گویندۀ قصه.
-
قصه گویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] qesseguy(')i قصه گفتن؛ داستانگویی.
-
قصه دراز کردن
لغتنامه دهخدا
قصه دراز کردن . [ ق ِص ْ ص َ / ص ِ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از پرگوئی و بسیار گفتن سخنان بی فایده و بی ماحصل باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) : معاشران گره از زلف یار باز کنیدشبی خوش است به این قصه اش دراز کنید.حافظ (از آنندراج ).
-
قصه ء کوتاه
دیکشنری فارسی به عربی
حکاية
-
قصه اش کوتاه شد
لهجه و گویش تهرانی
مُرد،تمام شد
-
نَقل و قصه
فرهنگ گنجواژه
حکایت.
-
قصه یا عمل خنده اور
دیکشنری فارسی به عربی
کمامة
-
جستوجو در متن
-
پرداز
لغتنامه دهخدا
پرداز. [ پ َ ] (فعل امر). || (نف ) نعت فاعلی از پرداختن ، پردازنده . گوینده . بیان کننده . چنانکه در کلمات مرکبه ٔ ذیل : نکته پرداز. افسانه پرداز. قصه پرداز. عبارت پرداز. دروغ پرداز. || سازنده . به اتمام و انجام رساننده چنانکه در چهره پرداز (مصور. نق...
-
سمیر
فرهنگ نامها
(تلفظ: samir) (عربی) داستان پرداز ، قصه گو .
-
افسانه پرداز
لغتنامه دهخدا
افسانه پرداز. [ اَ ن َ / ن ِ پ َ ] (نف مرکب ) کسی که سرگذشتها و قصه ها را مرتب و منظم میسازد. (ناظم الاطباء).
-
فسانه پرداز
لغتنامه دهخدا
فسانه پرداز. [ ف َ / ف ِ ن َ / ن ِپ َ ] (نف مرکب ) افسانه گوی . افسانه سرای : صاحب خبری فسانه پرداززین قصه چنین خبر دهد باز.نظامی .
-
ساکتی
لغتنامه دهخدا
ساکتی . [ ک ِ ت ْ تی ] (اِخ ) فرانکو. داستان پرداز ایتالیایی متولد فلورانس مؤلف کتاب «سیصد قصه » است .
-
افسانه سگال
لغتنامه دهخدا
افسانه سگال . [ اَ ن َ / ن ِ س ِ ] (نف مرکب ) آنکه قصه و سرگذشت میگوید. (ناظم الاطباء). افسانه پرداز. دروغ ساز. باطل گو.
-
داستان گوی
لغتنامه دهخدا
داستان گوی .(نف مرکب ) قصه پرداز. حکایت گوی . قصه گوی : چون برآن داستان غنود سرم داستان گوی دور شد ز برم .نظامی .
-
فسانه گوی
لغتنامه دهخدا
فسانه گوی . [ ف َ / ف ِ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) افسانه گوی . قصه گوی . فسانه پرداز : درهم آمیختیم خنداخندمن و چون من فسانه گویی چند.نظامی .