کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصه پرداز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قصه پرداز
/qessepardāz/
معنی
کسی که قصهای را بهتفصیل بیان میکند؛ قصهپردازنده؛ داستانسرا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قصه پرداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] qessepardāz کسی که قصهای را بهتفصیل بیان میکند؛ قصهپردازنده؛ داستانسرا.
-
واژههای مشابه
-
قصة
لغتنامه دهخدا
قصة. [ ق َص ْ ص َ ] (ع اِ) گچ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جصة. (اقرب الموارد). و این لغت مردم مجانه است . (اقرب الموارد). در حدیث آمده است : الحائض لاتغتسل حتی تری القصة البیضاء؛ ای حتی تخرج الخرقة التی تختشی بها کأنها قصة لایخالطها صفرة. (منته...
-
قصة
لغتنامه دهخدا
قصة. [ ق ِص ْ ص َ ] (ع اِ)گچ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَصّة شود. || حال . (منتهی الارب ). || خبر. (منتهی الارب ). شان . (اقرب الموارد). || کار. (منتهی الارب ). || حدیث . داستانی که نوشته شود. ج ، قِصَص ، و اقاصیص . (اقرب الموارد). || ...
-
قصة
لغتنامه دهخدا
قصة. [ ق ُص ْ ص َ ] (ع اِ) موی پیشانی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، قُصَص ، قِصاص . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
قصة
دیکشنری عربی به فارسی
افسانه , قصه , داستان , اختراع , جعل , خيال , وهم , دروغ , فريب , بهانه , روايت , شرح , حکايت , نقل , گزارش , طبقه , اشکوب , داستان گفتن , بصورت داستان در اوردن
-
قصه برداشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) عرض حال دادن ، دادخواهی نمودن .
-
قصه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) شرح حال گفتن .
-
قصه کوتاه
لغتنامه دهخدا
قصه کوتاه . [ ق ِص ْ ص َ/ ص ِ ] (شبه جمله ) قصه کوته . القصه . (آنندراج ). معالقصه . الحاصل . (آنندراج ). خلاصه . مخلص . مخلص کلام . باری .سخن مختصر. (آنندراج ). سخن کوتاه . (آنندراج ). این را در وقتی گویند که خواهند سخن را به پایان رسانند ومجمل بیان...
-
قصه گفتن
لغتنامه دهخدا
قصه گفتن . [ ق ِص ْ ص َ / ص ِگ ُ ت َ ] (مص مرکب ) حکایت گفتن . داستانسرائی کردن .
-
قصه خوان
لغتنامه دهخدا
قصه خوان . [ ق ِص ْ ص َ / ص ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) قصه خواننده . گوینده ٔ داستان . قاص : چه گوید کس از خوبی قصه خوان که درملک خوبی است صاحبقران . طاهر وحید (از آنندراج ).شغلی بوده است که در دوره ٔ صفوی شیوع داشته است ، و عده ای از شاعران بدان لقب خو...
-
قصه گو
لغتنامه دهخدا
قصه گو. [ ق ِص ْ ص َ / ص ِ ] (نف مرکب ) گوینده ٔ قصه . داستان گوی . قاص . (منتهی الارب ).
-
قصه گویی
لغتنامه دهخدا
قصه گویی . [ ق ِص ْ ص َ / ص ِ ] (حامص مرکب ) داستانسرایی . حدیث گویی . رجوع به قصه خوان شود.
-
قصه پردازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] qessepardāzi داستانسرایی؛ قصهگویی.
-
قصه خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] qessexān کسی که از روی کتاب برای دیگران قصه بخواند؛ قصهگو.