کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قصمة
لغتنامه دهخدا
قصمة. [ ق َ م َ ] (ع اِ) برای مره است . (اقرب الموارد). || پایه ٔ نردبان . (منتهی الارب ). پله ٔ نردبان . (اقرب الموارد).
-
قصمة
لغتنامه دهخدا
قصمة. [ ق ِ / ق َ / ق ُ م َ ] (ع اِ) پاره ٔ شکسته و جداشده . (منتهی الارب ). کسره . (اقرب الموارد). و از این باب است این حدیث : استغنوا عن الناس و لو عن قصمة سواک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
قسمت
واژگان مترادف و متضاد
۱. اقبال، بخت، قسم، نصیب ۲. بخش، بهر، بهره، پاره، تکه، جزء، حصه ۳. تقسیم، توزیع، سهم ۴. شعبه ۵. قسط ۶. قرعه ۷. روزی، سرنوشت، طالع
-
قسمت
فرهنگ واژههای سره
بخش، برخ، پاره، سرنوشت، بخت
-
غثمة
لغتنامه دهخدا
غثمة. [ غ َ ث ِ م َ ] (ع اِ) هزارخانه ٔ شکنبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الفَحِث . (اقرب الموارد).
-
غثمة
لغتنامه دهخدا
غثمة. [ غ ُ م َ ] (ع اِمص ) رنگ خاکستری یا شبیه آن . یقال : فی لونه غثمة؛ ای بیاض الی سواد. (اقرب الموارد). خاکسترگونی یا مانند آن . (شرح قاموس ).
-
قسمت
فرهنگ فارسی معین
(قِ مَ) [ ع . قسمة ] (اِ.) 1 - بهره ، نصیب . 2 - جزء. 3 - سرنوشت ، تقدیر.
-
قثمة
لغتنامه دهخدا
قثمة. [ ق ُ م َ ] (ع مص ) پلیدی آلوده شدن . قَثَم . (منتهی الارب ). || خاکسترگون شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) خاکسترگونی . (منتهی الارب ). الغبرة من الالوان . (اقرب الموارد). || پلیدی و پیخال آلودگی . (منتهی الارب ). اللطخ بالجع...
-
قسمت
لغتنامه دهخدا
قسمت . [ ق ِ م َ ] (ع اِ) قسمة. بهره و بخشش چیزی ، و با لفظ خوردن و کردن و نهادن و افتادن مستعمل است . (آنندراج ). رجوع به قِسمة شود : برفت آن زمین را دو قسمت نهادبه هر یک پسر زآن نصیبی بداد. سعدی (از آنندراج ).قسمت خود میخورند منعم و درویش روزی خود ...
-
قسمة
لغتنامه دهخدا
قسمة. [ ق َ س ِ / س َم َ ] (ع اِ) حسن و جمال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || وجه . (اقرب الموارد). روی ، یا آنچه مقابل باشد از آن ، یا آنچه بر آن موی برآید. بینی وهر دو جانب آن یا وسط بینی یا فوق ابرو یا ظاهر دو رخسار یا مابین هر دو چشم یا اعلای ...
-
قسمة
لغتنامه دهخدا
قسمة. [ ق ِ م َ ] (ع اِمص ، اِ) اسم است تقسیم را. (منتهی الارب ). اسم است اقتسام را. || نصیب . (اقرب الموارد). || طبله ٔ عطار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اصطلاح فقه ) تعیین حق شایع و مشترک است و حق اعم است از منافع و اعیان منقوله ، پس شامل می...
-
قسمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قسمة، جمع: قِسَم] qesmat ۱. نصیب؛ بهره.۲. جزء؛ بخش.۳. سرنوشت؛ تقدیر.۴. (ریاضی) تقسیم.〈 قسمت کردن: (مصدر متعدی) بخش کردن؛ تقسیم کردن.
-
قِسْمَةَ
فرهنگ واژگان قرآن
تقسيم - قسمت کردن