کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصطل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قصطل
لغتنامه دهخدا
قصطل . [ ق َ طَ ] (ع اِ) قسطل . (اقرب الموارد). رجوع به قسطل شود.
-
قصطل
لغتنامه دهخدا
قصطل . [ ق َ طَ ] (معرب ، اِ) (از لاطینی کاستانا ) شاه بلوط. رجوع به شاه بلوط شود.
-
واژههای همآوا
-
قسطل
لغتنامه دهخدا
قسطل . [ ق َ طَ ] (اِخ ) قصری است ازقلعه های رومیان قدیم در مشرق اردن که ولید دوم برای شکار و گردش بدان قصر اقامت میکرد. (ذیل المنجد).
-
قسطل
لغتنامه دهخدا
قسطل . [ ق َ طَ ] (اِخ ) دهی است در ترکیه نزدیک بروسا. (ذیل المنجد).
-
قسطل
لغتنامه دهخدا
قسطل . [ ق َ طَ ] (اِخ ) موضعی است به شام . (اللباب ). موضعی است میان حمص و دمشق ، و گویند نام قصبه ای است . (معجم البلدان ).
-
قسطل
لغتنامه دهخدا
قسطل . [ ق َ طَ ] (ع اِ) غبار. (منتهی الارب ). غبار ساطع. (اقرب الموارد). گَرد لشکر. در فقه ثعالبی آمده که آن مخصوص به غباری است که در جنگ برمیخیزد. (اقرب الموارد). رجوع به قسطال و قسطلان و قسطول شود. || به لغت شامی ، جای جدا شدن آبها ازیکدیگر. (معجم...
-
قسطل
لغتنامه دهخدا
قسطل . [ق ُ طُ ] (معرب ، اِ) شاه بلوط. آن را به عربی بلوطالملک خوانند. (از برهان ).
-
جستوجو در متن
-
شاه بلوط
لهجه و گویش تهرانی
شاه بلوط، قصطل