کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصرانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قصرانی
لغتنامه دهخدا
قصرانی . [ ق َ ] (اِخ ) احمدبن حسین بن ابوالقاسم بن علی قصرانی . از مردم قصران خارج و یکی از مشایخ زیدیه است . تولد او در اذون قصران به سال 495 هَ . ق . اتفاق افتاد. سمعانی از وی روایت دارد. (معجم البلدان ).
-
قصرانی
لغتنامه دهخدا
قصرانی . [ ق َ ] (اِخ ) محمدبن ابان بن عایشة. برادر ولیدبن ابان و از راویان است . وی از هشام بن عبداﷲ روایت کند و از ضعاف است . (لباب الانساب ).
-
قصرانی
لغتنامه دهخدا
قصرانی . [ ق َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قصران ، و آن دو قصر است به نام قصران داخل و قصران خارج ،و این هر دو از نواحی ری محسوبند. (لباب الانساب ) (معجم البلدان ). رجوع به قصران داخل و قصران خارج شود.
-
جستوجو در متن
-
ابویوسف
لغتنامه دهخدا
ابویوسف . [ اَ بو س ُ ](اِخ ) یعقوب بن علی قصرانی . رجوع به یعقوب ... شود.
-
طهرانی رازی
لغتنامه دهخدا
طهرانی رازی . [ طِ ی ِ ] (اِخ )قفطی در اخبار الحکما گوید: «کتاب المسائل قصرانی منجم را بخط طهرانی رازی خود دیده ام ». (قفطی ص 265).
-
یعقوب
لغتنامه دهخدا
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن علی قصرانی ، مکنی به ابویوسف و ملقب به موفق . او راست : مسائل فی احکام النجوم ، و آن کتاب بزرگی است . (از یادداشت مؤلف ).
-
ورد
لغتنامه دهخدا
ورد. [ وَ ] (ع اِ) گل . (مهذب الاسماء). گل هر درخت و غالب گل سرخ را گویند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وردة یکی آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ورد هر درخت شکوفه ٔ سپید آن است یا آن درخت گل خاردار است که گلها و شکوفه هایی ...
-
کامگار
لغتنامه دهخدا
کامگار. (اِ) (گُل ِ...) قسمی گل سرخ ، یعنی سوری بسیار سرخ . (از ناظم الاطباء). منسوب به احمدبن سهل یکی از اصیلان عجم و نبیره ٔیزدجرد شهریار و از جمله ٔ دهگانان جیرنج از دیهای بزرگ مرو، و جد احمد کامگار نام بود. و به مرو گلی است که بدو باز خوانند گل ک...
-
زایجه
لغتنامه دهخدا
زایجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ) زایجه لوحه ٔ مربع یا دائره واری است که برای نشان دادن مواضع ستارگان در فلک ، ساخته میشود تا برای بدست آوردن حکم [ طالع ] مولد [ ولادت ، زایش ] و چیزهای دیگر بدان بنگرند. اشتقاق فارسی زایجه از زایش بمعنی مولد است ، سپس تعریب...