کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصداً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قصداً
مترادف و متضاد
باالارده، بهتعمد، تعمداً، خواسته، عمداً، متعامداً، متعمداً ≠ سهو
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قصداً
واژگان مترادف و متضاد
باالارده، بهتعمد، تعمداً، خواسته، عمداً، متعامداً، متعمداً ≠ سهو
-
قصداً
لغتنامه دهخدا
قصداً. [ ق َ دَن ْ ] (ع ق ) عمداً. از روی عمد و قصد.از قصد. در برابر سهواً. به قصد. رجوع به قصد شود.
-
جستوجو در متن
-
عمداً
واژگان مترادف و متضاد
بهعمد، دانسته، عاملاً، عمدی، قصدا
-
عاملاً
واژگان مترادف و متضاد
بهعمد، تعمداً، عمداً، قصداً، متعمداً
-
عامداً
واژگان مترادف و متضاد
تعمدی، دانسته، عمداً، قصداً، متعمداً ≠ قاصراً، ندانسته
-
باالارده
واژگان مترادف و متضاد
باقصد، عمداً، ارادی، قصداً، متعمداً ≠ غیرعمد، بیاختیار، بیاراده
-
عامداً
لغتنامه دهخدا
عامداً. [ م ِ دَن ْ ] (ع ق ) قصداً و از روی قصد و دیده و دانسته . (ناظم الاطباء).
-
قصد
واژهنامه آزاد
قَصد ؛ از روی عمد و غرض ، قصداً ، عمداً ، نیّت ، تصمیم معانی این کلمه هستند .
-
قاصداً
لغتنامه دهخدا
قاصداً. [ ص ِ دَن ْ ](ع ق ) عمداً. قصداً. از روی عمد و قصد : چو هستی است مقصد در او نیست گردم که از خود در آن قاصدا میگریزم .خاقانی .
-
دستی دستی
لغتنامه دهخدا
دستی دستی . [ دَ دَ ] (ق مرکب ) عامداً. عمداً. بعمد. قاصداً. قصداً. بقصد. عالماً. به اراده ٔ خود. بی اجبار. دستی . و رجوع به دستی شود.
-
بقصد
لغتنامه دهخدا
بقصد. [ ب ِ ق َ ] (ق مرکب ) عمداً. بعمد. عمداً. تعمداً. قهراً. باقصد. قصداً. باعزم . با اراده ٔ خود و بالاراده . (فرهنگ فارسی معین ).
-
متعمداً
لغتنامه دهخدا
متعمداً. [ م ُ ت َ ع َم ْ م ِ دَن ْ ] (ع ق ) با قصد و آهنگ و دانسته و به طور عمد. (ناظم الاطباء). به عمد. عمداً. از روی اراده و قصد : کوتالچیان ایشان جامه و دستار مردم و هر چه می دیدندمی ستدند و متعمداً اولاغ زیادت می گرفتند و باز می فروختند. (تاریخ ...
-
غمر ذی کندة
لغتنامه دهخدا
غمر ذی کندة. [ غ َ رِ ک ِ دَ ] (اِخ ) نام جایی است که از مکه دو روز فاصله دارد و پشت وجرة واقع است . (از تاج العروس ) (معجم البلدان ) . عمربن ابی ربیعه گوید : اذا سلکت غمر ذی کندةمع الصبح قصداً لها الفرقدهنا لک اما تعزی الفؤادو اما علی اثرهم تکمد. (...
-
دانسته
لغتنامه دهخدا
دانسته . [ ن ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از دانستن . معروف . معلوم . (لغت تاریخ بیهقی ). علم : لایحیطون بشی ٔمن علمه . (قرآن 255/2)؛ ای معلومه . (منتهی الارب ).دانسته به بود ز ندانسته . ناصرخسرو. || فهمیده . معقول : مرد دانسته بجان علم و خرد راب...