کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غثة
لغتنامه دهخدا
غثة. [ غ ُث ْ ث َ ] (ع اِ) قوت روزگذار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). البلغة من العیش . (اقرب الموارد).
-
غثة
لغتنامه دهخدا
غثة. [غ َث ْ ث َ ] (ع ص ) مؤنث غث . (منتهی الارب ). || برهه ای از بهار که چارپا بدان رسد. یقال : اغتثت الخیل و اغتفت ؛ اذا اصابت شیئاً من الربیع. (معجم البلدان ). || گوسفند لاغر. (اقرب الموارد).
-
غصة
لغتنامه دهخدا
غصة. [ غ ُص ْ ص َ ] (اِخ ) (ذوالَ ...) رجوع به ذوالغصة شود.
-
غصة
لغتنامه دهخدا
غصة. [ غ ُص ْ ص َ ] (ع اِ) اندوه گلوگیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ج ، غُصَص . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اگر چه لفظ غصه در (تداول ) مردم به معنی مطلق خشم و قهر استعمال شده است لیکن تحقیق این است که مجازاً به معنی خشمی است که آن ر...
-
قسط
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - عدل و داد. 2 - بهره ، نصیب . 3 - قسمتی از یک کل که در فاصله های مساوی با کمیت های مساوی دریافت یا پرداخت می شود.
-
قسط
لغتنامه دهخدا
قسط. [ ق َ ] (ع مص ) جور و بیدادگری کردن و از حق بازگردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پریشان و پراکنده نمودن چیزی را. (منتهی الارب ). قسوط به هر دو معنی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قسوط شود. || گران شدن نرخ . (تاج المصادر بیه...
-
قسط
لغتنامه دهخدا
قسط. [ ق َ ] (ع مص ) عدل و داد کردن . (اقرب الموارد)(منتهی الارب ). و این از مصادری است که صفت واقع میشود، مانند عدل . گویند: رجل قسط، چنانکه گویند: شاهد عدل ، و واحد و جمع در آن یکسان است . (منتهی الارب ).
-
قسط
لغتنامه دهخدا
قسط. [ ق َ س َ ] (ع اِمص )خشکی در گردن . || راستی استخوانهای ساق ستور، و آن عیب است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).من عیوب الخلقیة للفرس و هو ان تری رجلاء منتصبین غیر محنبین . (صبح الاعشی ج 2 ص 26). || (مص ) خشک شدن . گویند: قَسِطَت ْ عنقه قسطاً؛...
-
قسط
لغتنامه دهخدا
قسط. [ ق َ س ُ ] (ع ص ) رَجُل قسطالرِّجْل ، مرد راست استخوان پای . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
قسط
لغتنامه دهخدا
قسط. [ ق ِ ] (ع اِ) عدل و داد. || بهره از هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حصه و نصیب . (اقرب الموارد). || پیمانه که نیمه ٔ صاع باشد. (منتهی الارب ). مکیال یسع نصف صاع . (اقرب الموارد). || حنین گوید قسط سه رطل است و ثابت قره گوید قسط چهار رطل...
-
قسط
لغتنامه دهخدا
قسط. [ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَسْطاء.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قسطاء شود.
-
قسط
لغتنامه دهخدا
قسط. [ ق ُ] (ع اِ) کسد. کست . کسط، و آن دارویی است . (منتهی الارب ). عود هندی و عربی که بدان علاج کنند، مُدِرّ و نافع کبد است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بیخی است شبیه به بیخ لفاح و از نواحی هند خیزد و نباتش مفروش و بی ساق و برگش عریض و سه قس...
-
قسة
لغتنامه دهخدا
قسة. [ ق َس ْ س َ ] (ع اِ) دِه ِ خرد. (منتهی الارب ). ده خرد و کوچک . (ناظم الاطباء). القریة الصغیرة. و در لسان القِرْبة الصغیرة آمده است و در مستدرکات تاج آمده : قسة به لغت سواد قربه است . (از اقرب الموارد).
-
قسط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: اَقساط] qest ۱. یک قسمت از وامی که به چند قسمت تقسیم شده باشد و هر قسمت را در مدت معین بپردازند.۲. عدل؛ داد.۳. حصه؛ نصیب.۴. مقدار؛ میزان.
-
قسط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) qost ریشۀ گیاهی بیساقه با برگهای پهن و ضخیم، با رنگی مایل به زرد، و طعم شیرین که در طب به کاربرد دارد؛ کوشنه؛ قُسطُس.