کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصبه ٔ صغری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قصبة
لغتنامه دهخدا
قصبة. [ ق َ ص َ ب َ ] (ع اِ) واحد طول . آملی گوید: دومین آلت مشهوره ٔ مساحت است و آن را باب نیز خوانند به ذراع الید هشت ذراع باشد و به ذراع هاشمی شش و به ذراع جدید هفت وسیعی . (نفائس الفنون ). رجوع به قصب شود.
-
قصبة
لغتنامه دهخدا
قصبة. [ ق َ ص َ ب َ ] (ع اِ) بندآب . یکی قِصاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قِصاب شود. || یکی قَصَب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یک نی . (مهذب الاسماء). رجوع به قصب شود. || چاه نوکنده . || کوشک یا درون آن . || شهر یا معظم شهرها. (اقرب...
-
قصبة
لغتنامه دهخدا
قصبة. [ ق َ ص ِ ب َ ] (ع ص ) بسیارکلک . بسیارنی : ارض قصبه ؛ زمین بسیارنی و بسیارکلک . (منتهی الارب ).
-
قصبة
دیکشنری عربی به فارسی
ني , ني شني , قصب , ساخته شده ازني , الت موسيقي بادي
-
قصبه رود
لغتنامه دهخدا
قصبه رود. [ ق َ ص َ ب َ ] (اِخ ) قصبه ٔمرکز بخش رود شهرستان تربت حیدریه واقع در 10 هزارگزی خاور تربت حیدریه و سر راه اتومبیل رو باخرز. موقع جغرافیایی آن جلگه و گرمسیری است . سکنه ٔ آن 4401 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه و شغل اهالی زرا...
-
قصبه رود
لغتنامه دهخدا
قصبه رود. [ ق َ ص َ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای پنج گانه ٔ شهرستان تربت حیدریه .محدود است از طرف خاور به مرز ایران و افغانستان و بخش طیبات ، از جنوب به بخش قاین ، از باختر به بخش رشخوار، از شمال به بخش رشخوار و حومه . موقع آن بخش جلگه و هوای آن گر...
-
قصبه شام
لغتنامه دهخدا
قصبه شام . [ ق َ ص َ ب َ ] (اِخ ) شهری است نزدیک دریای عمان از شهرهای حضرموت و اهل او خارجی باشند و قبر هود نبی آنجا است . این شهر در میان کوههای ریگ است که آن را احقاف خوانند. (نفایس الفنون ، مقاله ٔ پنجم ).
-
قصبه شهر
لغتنامه دهخدا
قصبه شهر. [ ق َ ص َ ب َ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش جویمند حومه ٔ شهرستان گناباد در 3 هزارگزی جنوب گناباد. موقع جغرافیایی آن جلگه و گرمسیر است . سکنه ٔ آن 3198 تن است . آب آن از قنات است . محصول آن غلات و زعفران و شغل اهالی زراعت است . راه ا...
-
قصبه معمره
لغتنامه دهخدا
قصبه معمره . [ ق ُ ب َ م ُ ع َم ْ م َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای آبادان است .این بخش را سابقاً حاجی سلطان مینامیده اند به واسطه ٔ وجود نخلستان های زیاد طوایف زیاد و مختلفی از سایر نقاط خوزستان بدانجا رو آورده اند. این بخش در جنوب خاوری آبادان و کن...
-
قصبه منیعات
لغتنامه دهخدا
قصبه منیعات . [ ق ُ ب َ م َ] (اِخ ) دهی است از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان خرمشهر واقع در 12 هزارگزی شمال خاوری خرمشهر. موقعجغرافیایی آن دشت و گرمسیر و مالاریایی است . آب آن از کارون و محصول آن خرما و سبزیجات و شغل اهالی زراعت است . ساکنین از طایف...
-
قصبه نصار
لغتنامه دهخدا
قصبه نصار. [ ق ُ ب َ ن َص ْ صا ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش معمره ٔ شهرستان آبادان در جنوب خاوری شهر آبادان و کنار شطالعرب . آب آن 6 ماه از شطالعرب و 6 ماه دیگر که آب شطالعرب شور است از لوله ٔ خسروآباد تأمین میشود. هوای آن مانند سایر نقاطخوزستا...
-
قصبة الریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قصبةالرئَة] (زیستشناسی) qasabatorriye یکی از مجاری تنفسی بهصورت لولهای غضروفی در بدن پستانداران که از حلقوم و ناحیۀ گردن پایین رفته و بعد دوشاخه میشود و هر شاخه به یکی از ریهها اتصال پیدا میکند؛ نای.
-
قصبه و توابع
لغتنامه دهخدا
قصبه و توابع. [ ق َ ص َ ب َ وَ ت َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند در 34 هزارگزی خاور خوسف . موقع جغرافیایی آن کوهستانی وهوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 86 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و میوه جات و شغل اهالی زرا...
-
قصبه حومه شهر
دیکشنری فارسی به عربی
بلدة
-
ساکنین قصبه یاشهرستان
دیکشنری فارسی به عربی
قسم اداري