کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قصبه
/qasabe/
معنی
آبادی بزرگی که از چند ده و دهکده تشکیل شده باشد؛ دهستان؛ شهرک.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آبادی، ده، دهات، دهکده، رستاق، روستا، قریه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قصبه
واژگان مترادف و متضاد
آبادی، ده، دهات، دهکده، رستاق، روستا، قریه
-
قصبه
فرهنگ فارسی معین
(قَ صَ بِ) [ ع . قصبة ] (اِ.) آبادی بزرگ که از چند ده تشکیل شده باشد. ج . قصبات .
-
قصبه
لغتنامه دهخدا
قصبه . [ ق َ ص َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 69000 گزی جنوب خاوری راه مالرو مسکون و 15000 گزی جنوب راه مالرو مسکون به کروک . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر. سکنه ٔ آن 150 تن است . آب آن از چشمه و محصول آ...
-
قصبه
لغتنامه دهخدا
قصبه . [ ق َ ص َ ب ِ ] (اِخ ) دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران واقع در 6 هزارگزی جنوب باختر علیشاه عوض . این ده در جلگه قرار گرفته و هوائی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 299 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر و انگور و سیب و شغل اهالی زراعت است . ...
-
قصبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قصبَة] [منسوخ] qasabe آبادی بزرگی که از چند ده و دهکده تشکیل شده باشد؛ دهستان؛ شهرک.
-
قصبه
دیکشنری فارسی به عربی
ابرشية , بلدة
-
واژههای مشابه
-
قصبة
لغتنامه دهخدا
قصبة. [ ق َ ص َ ب َ ] (ع اِ) واحد طول . آملی گوید: دومین آلت مشهوره ٔ مساحت است و آن را باب نیز خوانند به ذراع الید هشت ذراع باشد و به ذراع هاشمی شش و به ذراع جدید هفت وسیعی . (نفائس الفنون ). رجوع به قصب شود.
-
قصبة
لغتنامه دهخدا
قصبة. [ ق َ ص َ ب َ ] (ع اِ) بندآب . یکی قِصاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قِصاب شود. || یکی قَصَب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یک نی . (مهذب الاسماء). رجوع به قصب شود. || چاه نوکنده . || کوشک یا درون آن . || شهر یا معظم شهرها. (اقرب...
-
قصبة
لغتنامه دهخدا
قصبة. [ ق َ ص ِ ب َ ] (ع ص ) بسیارکلک . بسیارنی : ارض قصبه ؛ زمین بسیارنی و بسیارکلک . (منتهی الارب ).
-
قصبة
دیکشنری عربی به فارسی
ني , ني شني , قصب , ساخته شده ازني , الت موسيقي بادي
-
قصبه ٔ صغری
لغتنامه دهخدا
قصبه ٔ صغری . [ ق َ ص َ ب َ / ب ِ ی ِ ص ُ را ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن را به تازی شظیه نیز گویند و آن استخوانی است باریک و بلند واقع در جانب وحشی ساق که آن را وسطی و دو سر است . جسم آن نازک و قابل انعطاف مثلث و منشوری و غیرمنظم است و آن را سه سطح ...
-
قصبه ٔ کبری
لغتنامه دهخدا
قصبه ٔ کبری . [ ق َ ص َ ب َ / ب ِ ی ِ ک ُ را ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در طرف انسی ساق واقع و آن را جسمی و دو سر است . جسم آن سه سطح و سه کنار دارد که در اسم با سطوح و کنارهای عظم و عضد و قصبه ٔ صغری مشابهند. رجوع به تشریح میرزا علی ص 145 و 149 شود.
-
قصبه رود
لغتنامه دهخدا
قصبه رود. [ ق َ ص َ ب َ ] (اِخ ) قصبه ٔمرکز بخش رود شهرستان تربت حیدریه واقع در 10 هزارگزی خاور تربت حیدریه و سر راه اتومبیل رو باخرز. موقع جغرافیایی آن جلگه و گرمسیری است . سکنه ٔ آن 4401 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه و شغل اهالی زرا...
-
قصبه رود
لغتنامه دهخدا
قصبه رود. [ ق َ ص َ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای پنج گانه ٔ شهرستان تربت حیدریه .محدود است از طرف خاور به مرز ایران و افغانستان و بخش طیبات ، از جنوب به بخش قاین ، از باختر به بخش رشخوار، از شمال به بخش رشخوار و حومه . موقع آن بخش جلگه و هوای آن گر...