کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصبة الریه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قصبه نصار
لغتنامه دهخدا
قصبه نصار. [ ق ُ ب َ ن َص ْ صا ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش معمره ٔ شهرستان آبادان در جنوب خاوری شهر آبادان و کنار شطالعرب . آب آن 6 ماه از شطالعرب و 6 ماه دیگر که آب شطالعرب شور است از لوله ٔ خسروآباد تأمین میشود. هوای آن مانند سایر نقاطخوزستا...
-
قصبه و توابع
لغتنامه دهخدا
قصبه و توابع. [ ق َ ص َ ب َ وَ ت َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند در 34 هزارگزی خاور خوسف . موقع جغرافیایی آن کوهستانی وهوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 86 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و میوه جات و شغل اهالی زرا...
-
قصبه حومه شهر
دیکشنری فارسی به عربی
بلدة
-
ساکنین قصبه یاشهرستان
دیکشنری فارسی به عربی
قسم اداري
-
قریه و قصبه
فرهنگ گنجواژه
دهکده.
-
دِه و قَریه و قَصَبه
فرهنگ گنجواژه
دهات.
-
جستوجو در متن
-
tracheas
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تراشه ها، نای، قصبه الریه
-
trachea
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تراشه، نای، قصبه الریه
-
windpipe
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تورم، نای، حلق، قصبه الریه، خرخره، لوله هوا
-
windpipes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بادپاپ، نای، حلق، قصبه الریه، خرخره، لوله هوا
-
دیفتری
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر. ] (اِ.) بیماری ای که در گلو پدید آید و حلق و حنجره و قصبة الریه را مبتلا کند.
-
سیاه سرفه
فرهنگ فارسی معین
(سُ فِ یا فَ) (اِمر.) مرضی است عفونی و بسیار ساری که ویروسش بیشتر در حنجره ، قصبة الریه ، نایژه ها موضع می گیرد که باعث سرفه های شدیدی می شود.
-
مژک دار
لغتنامه دهخدا
مژک دار.[ م ُ / م ِ ژَ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ مژک . سلول منفرد و یا بافتی که دارای مژک است (مانند یک پارامسی که یک سلول منفرد و یک حیوان تک سلولی است که حول بدنش دارای مژک است و بافت پوششی داخلی قصبة الریه ). رجوع به مژک و مژک داران شود.
-
تنحنح
لغتنامه دهخدا
تنحنح . [ ت َ ن َ ن ُ ] (ع مص ) متردد گشتن آواز در شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گلو روشن کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گلو صاف کردن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خفیدن . (زوزنی ). سرفه ٔ بعمد. سرفه ٔ نرم...
-
یازده
لغتنامه دهخدا
یازده . [ دَه ْ ] (عدد، ص ، اِ) . ده بعلاوه ٔ یک . عدد بین ده و دوازده . احد عشر. احدی عشرة. احدی عشر : اَنَا اکره بیع ده دوازده ده یازده . (منسوب به حضرت صادق ع ).چون شمردم یازده منزل ز راه روزگارمنزلی دیدم مبارک وزمنازل اختیار. معزی .- یازده در ؛ ک...