کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصبة الریه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قصبة الریه
/qasabatorriye/
معنی
یکی از مجاری تنفسی بهصورت لولهای غضروفی در بدن پستانداران که از حلقوم و ناحیۀ گردن پایین رفته و بعد دوشاخه میشود و هر شاخه به یکی از ریهها اتصال پیدا میکند؛ نای.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قصبة الریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قصبةالرئَة] (زیستشناسی) qasabatorriye یکی از مجاری تنفسی بهصورت لولهای غضروفی در بدن پستانداران که از حلقوم و ناحیۀ گردن پایین رفته و بعد دوشاخه میشود و هر شاخه به یکی از ریهها اتصال پیدا میکند؛ نای.
-
واژههای مشابه
-
قصبه
واژگان مترادف و متضاد
آبادی، ده، دهات، دهکده، رستاق، روستا، قریه
-
قصبه
فرهنگ فارسی معین
(قَ صَ بِ) [ ع . قصبة ] (اِ.) آبادی بزرگ که از چند ده تشکیل شده باشد. ج . قصبات .
-
قصبه
لغتنامه دهخدا
قصبه . [ ق َ ص َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع در 69000 گزی جنوب خاوری راه مالرو مسکون و 15000 گزی جنوب راه مالرو مسکون به کروک . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر. سکنه ٔ آن 150 تن است . آب آن از چشمه و محصول آ...
-
قصبه
لغتنامه دهخدا
قصبه . [ ق َ ص َ ب ِ ] (اِخ ) دهی جزء بخش شهریار شهرستان تهران واقع در 6 هزارگزی جنوب باختر علیشاه عوض . این ده در جلگه قرار گرفته و هوائی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 299 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر و انگور و سیب و شغل اهالی زراعت است . ...
-
قصبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قصبَة] [منسوخ] qasabe آبادی بزرگی که از چند ده و دهکده تشکیل شده باشد؛ دهستان؛ شهرک.
-
قصبه
دیکشنری فارسی به عربی
ابرشية , بلدة
-
قصبه ٔ صغری
لغتنامه دهخدا
قصبه ٔ صغری . [ ق َ ص َ ب َ / ب ِ ی ِ ص ُ را ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن را به تازی شظیه نیز گویند و آن استخوانی است باریک و بلند واقع در جانب وحشی ساق که آن را وسطی و دو سر است . جسم آن نازک و قابل انعطاف مثلث و منشوری و غیرمنظم است و آن را سه سطح ...
-
قصبه ٔ کبری
لغتنامه دهخدا
قصبه ٔ کبری . [ ق َ ص َ ب َ / ب ِ ی ِ ک ُ را ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در طرف انسی ساق واقع و آن را جسمی و دو سر است . جسم آن سه سطح و سه کنار دارد که در اسم با سطوح و کنارهای عظم و عضد و قصبه ٔ صغری مشابهند. رجوع به تشریح میرزا علی ص 145 و 149 شود.
-
قصبه رود
لغتنامه دهخدا
قصبه رود. [ ق َ ص َ ب َ ] (اِخ ) قصبه ٔمرکز بخش رود شهرستان تربت حیدریه واقع در 10 هزارگزی خاور تربت حیدریه و سر راه اتومبیل رو باخرز. موقع جغرافیایی آن جلگه و گرمسیری است . سکنه ٔ آن 4401 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه و شغل اهالی زرا...
-
قصبه رود
لغتنامه دهخدا
قصبه رود. [ ق َ ص َ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای پنج گانه ٔ شهرستان تربت حیدریه .محدود است از طرف خاور به مرز ایران و افغانستان و بخش طیبات ، از جنوب به بخش قاین ، از باختر به بخش رشخوار، از شمال به بخش رشخوار و حومه . موقع آن بخش جلگه و هوای آن گر...
-
قصبه شام
لغتنامه دهخدا
قصبه شام . [ ق َ ص َ ب َ ] (اِخ ) شهری است نزدیک دریای عمان از شهرهای حضرموت و اهل او خارجی باشند و قبر هود نبی آنجا است . این شهر در میان کوههای ریگ است که آن را احقاف خوانند. (نفایس الفنون ، مقاله ٔ پنجم ).
-
قصبه شهر
لغتنامه دهخدا
قصبه شهر. [ ق َ ص َ ب َ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش جویمند حومه ٔ شهرستان گناباد در 3 هزارگزی جنوب گناباد. موقع جغرافیایی آن جلگه و گرمسیر است . سکنه ٔ آن 3198 تن است . آب آن از قنات است . محصول آن غلات و زعفران و شغل اهالی زراعت است . راه ا...
-
قصبه معمره
لغتنامه دهخدا
قصبه معمره . [ ق ُ ب َ م ُ ع َم ْ م َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای آبادان است .این بخش را سابقاً حاجی سلطان مینامیده اند به واسطه ٔ وجود نخلستان های زیاد طوایف زیاد و مختلفی از سایر نقاط خوزستان بدانجا رو آورده اند. این بخش در جنوب خاوری آبادان و کن...