کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قصار
/qasār/
معنی
۱. جهد؛ غایت جهد؛ منتهای کوشش.
۲. پایان کار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
رختشو، گازر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قصار
واژگان مترادف و متضاد
رختشو، گازر
-
قصار
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (ص .) جِ قصیر.
-
قصار
فرهنگ فارسی معین
(قَ صّ) [ ع . ] (ص .) گازر، رخت شوی .
-
قصار
لغتنامه دهخدا
قصار. [ ق َ ] (ع اِمص ) سستی . || (اِ) پایان : قصارک اَن تفعل کذا؛ غایت کار تو آن است که چنان کنی .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قُصار شود.
-
قصار
لغتنامه دهخدا
قصار. [ ق َ ] (ع ص ، اِ) کازیمیرسکی گوید: مخفف قصّار است در شعر منوچهری : چمّیدن و قرارش گویی به مار باشدرخشیدن شعاعش گویی قصار باشد. منوچهری .و در نسخه ٔ دیگر چنین است : چمّیدن و قرارش مانند مار باشدرخشیدن شعاعش گویی نضار باشد.(دیوان منوچهری چ دبیرس...
-
قصار
لغتنامه دهخدا
قصار. [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) (بند...) نام سدی است بر رود آب کر فارس . در نزهةالقلوب آمده است : آب کر فارس در ولایت کلار به فارس برمیخزد... این رودی بخیل است که تا بندی بر او نبسته اند هیچ جای به زراعت ننشسته و بندها که بر آن آب است اول بند رامجرد است ....
-
قصار
لغتنامه دهخدا
قصار. [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) ابوجریش . یکی از محدثان است . رجوع به لباب الانساب شود.
-
قصار
لغتنامه دهخدا
قصار. [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) حمدون بن احمدبن عمارة، مکنی به ابوصالح . رئیس فرقه ٔ قصاریان و از بزرگان صوفیه است .وی گفتی که علم خدای تعالی به تو نیکوتر از آن باشد که علم خلق پس باید که اندر خلا با حق تعالی معاملت نیکوتر از آن کنی که اندر ملا با خلق که ...
-
قصار
لغتنامه دهخدا
قصار. [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) معاویةبن هشام . از راویان است . وی از ثوری و مالک روایت دارد. (لباب الانساب ).
-
قصار
لغتنامه دهخدا
قصار. [ ق َص ْ صا ] (ع ص ، اِ) گازر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جامه کوب : شمشیر او قصار کین شسته به خون روی زمین پیکان او خیاط دین دلدوز کفار آمده . خاقانی .تیغت که مطرا کرد این عالم خلقان راخورشید لقب دادش قصار جهانداری . خاقانی .رجوع به گازر ش...
-
قصار
لغتنامه دهخدا
قصار. [ ق َص ْ صا] (اِخ ) ابراهیم بن عبداﷲبن اسحاق اصفهانی ، مکنی به ابواسحاق . از محدثانی است که مرده شوئی نیز می کرده و در این کار به پیروی از سنت مبالغه به خرج میداده و ازاینرو به قصار موسوم شده است . وی از ولیدبن ابان وحسن بن محمد دارکی و جز ایشا...
-
قصار
لغتنامه دهخدا
قصار. [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قصیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قصیر شود. || ج ِقصیرة. (منتهی الارب ). رجوع به قصیرة شود. || (اِ) داغی است در بن گردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) بریدگی و کوتاهی موی . || گازری . (منتهی الارب ...
-
قصار
لغتنامه دهخدا
قصار. [ ق ُ ] (ع اِمص ) سستی . || (اِ) پایان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَصار (ع اِمص ) شود.
-
قصار
لغتنامه دهخدا
قصار.[ ق َص ْ صا ] (اِخ ) امی . شاعری است باستانی و از او در لغت اسدی یک بیت شاهد آمده است از قصیده ای در مدح میر ابواحمد محمد (شاید پسر محمودبن سبکتکین ). رجوع به چهارمقاله ٔ عروضی ص 28 و رجوع به قصار امی شود.
-
قصار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qasār ۱. جهد؛ غایت جهد؛ منتهای کوشش.۲. پایان کار.