کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قشو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
currying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کریم، شانه یا قشو کردن، مالیدن، پرداخت کردن چرم
-
ستورخار
لغتنامه دهخدا
ستورخار. [ س ُ ] (اِ مرکب ) قشو که بدان ستور را تیمار کنند. شانه ای که بدان گرد پشم ستور بر تن او افشانند. قشو. محسه . (یادداشت مؤلف ).
-
strigils
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رشته ها، بدن خراش، قشو، برس یا ماهوت پاکن مخصوص بدن
-
strigil
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رنج کشیدن، بدن خراش، قشو، برس یا ماهوت پاکن مخصوص بدن
-
curries
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاری می کند، کاری، زردچوبه هندی، شانه یا قشو کردن، مالیدن، پرداخت کردن چرم
-
curry
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ادویه کاری، کاری، زردچوبه هندی، شانه یا قشو کردن، مالیدن، پرداخت کردن چرم
-
محسة
لغتنامه دهخدا
محسة. [ م ِ ح َس ْ س َ ] (ع اِ) شانه ٔ ستورخار. (منتهی الارب ). قشو. مِحَس ّ. کبیجه .
-
قَشوو
لهجه و گویش بختیاری
qa:šow قشو، ابزار فلزى دندانهدار، مخصوص تمیز کردن و خاراندن پوست بدن اسب و سایر چارپایان.
-
شال و قشوکردن
لغتنامه دهخدا
شال و قشوکردن . [ وَ ق َ ش َ / ل ُ ق َ ش ُ ک َ دَ] (مص مرکب ) (... اسب و استر را) با قشو و شال ، موی زاید و غبار نشسته بر روی اسب و استر را گرفتن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شال و ترکیب شال و قشو شود.
-
کبیچه
لغتنامه دهخدا
کبیچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ) قشو و پشت خار و ابزاری باندام پنجه ٔ دست که بدان پشت ستور خارند. (ناظم الاطباء). و رجوع به کبیجه شود.
-
قاشوئل
لغتنامه دهخدا
قاشوئل . [ ءِ ] (اِ) آلت دندانه دار فلزی که با آن بدن حیوان سواری یا باری را میخارانند.قشو. گویند محرف لفظ قشو ترکی است . (فرهنگ نظام ).
-
محس
لغتنامه دهخدا
محس . [ م ِ ح َس س ] (ع اِ) قشو و شانه ٔ ستورخار. کبیچه .محسة. (ناظم الاطباء). شانه ٔ ستور. (مهذب الاسماء).
-
تیمار کردن
لغتنامه دهخدا
تیمار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب )پرستاری کردن . (از ناظم الاطباء). تعهد و غمخواری و حراست و مواظبت حال کسی کردن . توجه و مراقبت کردن ازکسی یا بیماری یا چیزی : و چون او نیز از دنیا برفت پسر او احمدخان پادشاه شد. این شمس آباد راتیمار نکرد تا خراب شد. ...
-
پشت خار
لغتنامه دهخدا
پشت خار. [ پ ُ ] (اِ مرکب ) آهنی باشد چون چند شانه ٔ بهم پیوسته گرفتن گرد و موی زاید را از ظاهر بدن اسب و استر و غیره . قشو. فِرجول . کبیجه . فرجون .
-
تیمار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] timār ۱. پرستاری، نوازش، و مراقبت از شخص بیمار یا آسیبدیده.۲. غمخواری؛ دلسوزی.۳. (اسم) فکر؛ اندیشه.۴. (اسم) دردورنج.〈 تیمار خوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] غمخواری کردن؛ دلسوزی کردن: ◻︎ به تنها تن خویش جستم نبرد / به پرخاش تیم...