کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قشون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قشونی
لغتنامه دهخدا
قشونی . [ ق ُ ] (ص نسبی ) منسوب به قشون . رجوع به قشون شود.
-
deployment
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گسترش، تفرقه، ارایش قشون، قرارگیری قشون یا نیرو، موضع گیری
-
deployments
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استقرار، گسترش، تفرقه، ارایش قشون، قرارگیری قشون یا نیرو، موضع گیری
-
قُشِن
لهجه و گویش بختیاری
qošen قشون، سپاه.
-
سپاه سالاری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) فرماندهی قشون .
-
سپاهدار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) فرمانده قشون .
-
صاحب الجیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: صاحبالجَیش] ‹صاحبجیش› [قدیمی] sāheboljeyš فرماندۀ قشون؛ سپهسالار.
-
سپاه
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ په . ] (اِ.) لشکر، قشون .
-
پیاده نظام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی، مقابلِ سوارهنظام] (نظامی) piyādenezām آن قسمت از قشون که افراد آن پیادهاند و اسب ندارند.
-
جیش
واژگان مترادف و متضاد
ارتش، سپاه، عسکر، فوج، قشون، گند، لشکر
-
جند
واژگان مترادف و متضاد
ارتش، خیل، سپاه، فوج، قشون، گند
-
ایداج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] [قدیمی] 'aydāj در دورۀ ایلخانان، مٲمور وابسته به سررشتهداری قشون.
-
سردار
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ په . ] (ص فا.) فرمانده قشون ، سالار.
-
صاحب جیش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . جِ یا جَ) [ ازع . ] (ص مر.) فرمانده قشون .
-
استطلاعي
دیکشنری عربی به فارسی
وابسته به قشون کشي يا هيلت اعزامي , اکتشافي