کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قشون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قشون
/qošun/
معنی
۱. مجموع سپاهیان یک کشور؛ ارتش.
۲. سپاه؛ لشکر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ارتش، جند، جیش، خیل، سپاه، فوج، لشکر
دیکشنری
army, corps, host, legion, troops, reinforcements
-
جستوجوی دقیق
-
قشون
واژگان مترادف و متضاد
ارتش، جند، جیش، خیل، سپاه، فوج، لشکر
-
قشون
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ تر. ] (اِ.) سپاه ، لشگر.
-
قشون
لغتنامه دهخدا
قشون . [ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند در 53 هزارگزی جنوب خوسف و سرراه مالرو عمومی سرچاه . موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 50 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و ما...
-
قشون
لغتنامه دهخدا
قشون . [ ق ُ ] (ترکی ، اِ) لشکر. گروهی از فوج . (آنندراج ). درحقیقت این کلمه بدون واو است و واو را برای اظهار ضمه در ترکی نویسند و فارسیان اکثر قشون را به واو معروف خوانند. (آنندراج ) (بهار عجم ).- امثال : مثل قشون بی سردار .مثل قشون شکسته .
-
قشون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹قشن› [منسوخ] qošun ۱. مجموع سپاهیان یک کشور؛ ارتش.۲. سپاه؛ لشکر.
-
واژههای مشابه
-
قشون کشیدن
لغتنامه دهخدا
قشون کشیدن . [ ق ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) لشکر کشیدن .
-
قشون کشی
لغتنامه دهخدا
قشون کشی . [ ق ُ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) لشکرکشی .
-
تَنگِلا قُشون
لهجه و گویش بختیاری
tangelâ-qošun در تنگنا قرار گرفتن (از نظر جا).
-
قُشُون،()کشی
لهجه و گویش تهرانی
لشگر،لشگرکشی
-
قلمدوش،()کردن،قَلن قشون
لهجه و گویش تهرانی
سوار کردن روی دوش که پاها از جلو آویزان باشد.
-
وابسته به قشون کشی یا هیلت اعزامی
دیکشنری فارسی به عربی
استطلاعي
-
واژههای همآوا
-
غشون
لغتنامه دهخدا
غشون . [ غ ُش ْ شو ] (ع ص ، اِ) ج ِ غُش ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غُش ّ شود.