کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قشف-ش-فشف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قشف
لغتنامه دهخدا
قشف . [ ق َ ش َ ] (ع اِمص ) پلیدی پوست و کهنگی هیأت . || بدی حال و تنگی زیست ، یا آنکه به غسل آوردن و شستن تن و نفس خود را پاک و صاف کرده باشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). وفعل آن از سمع و کرم است . (منتهی الارب ). || (مص ) سوختن روی از آفتاب ...
-
قشف
لغتنامه دهخدا
قشف . [ ق َ ش َ / ق َ ] (ع ص ) قَشِف .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَشِف شود.
-
قشف
لغتنامه دهخدا
قشف . [ ق َ ش ِ ] (ع ص ) پلیدپوست و کهنه هیأت و بدحال و تنگ زیست . || سوخته روی از تاب آفتاب . قَشْف . قَشَف .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَشَف شود.
-
ش
فرهنگ فارسی معین
حرف شانزدهم از الفبای فارسی برابر با عدد 300 در حساب ابجد.
-
ش
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (پس .) این نشانه به بن مضارع می پیوندد و معنای اسم مصدر می دهد: آفرینش ، پرورش ، آموزش .
-
ش
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ضم .) ضمیر شخصی متصل سوم شخص مفرد است . 1 - به صورت مفعولی : «دادش ». 2 - به صورت فاعلی : «گفتش ». 3 - به صورت اضافی : «خانه اش ».
-
ش
لغتنامه دهخدا
ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این ح...
-
ش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حرف) š شانزدهمین حرف الفبای فارسی؛ شین؛ ش. Δ در حساب ابجد: «۳۰۰ ».
-
ش
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [']aš, š ۱. او؛ آن: کاغذش، قلمش، کتابش.۲. او را؛ آن را: شستمش.۳. به او: گفتمش.۴. برای او (در حالت مفعولی): شرمش آمد. Δ هرگاه با کلمهای که آخر آن «ه» باشد ترکیب شود الفی در میانه میآورند: جامهاش، گفتهاش.
-
ش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) še نام واج «ش».
-
ش
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) eš در ترکیب با بن مضارع فعل، اسم مصدر میسازد: آفرینش، آسایش، آموزش، بخشش، پرسش، پرورش.
-
تلا ش
دیکشنری فارسی به عربی
جهد , صراع , فوضي , مسعي
-
پِرِیْ شُ
لهجه و گویش گنابادی
pereyshou در گویش گنابادی یعنی پریشب
-
وَتَه شِ
لهجه و گویش گنابادی
watahshe در گویش گنابادی یعنی پیاده شوید ، برید پایین ، برو پایین ، خارج شو
-
ش-الی آبی
لغتنامه دهخدا
ش-الی آبی . (اِ مرکب ) قسمی از برنج غیرمزروع و خودرو میباشد. (ناظم الاطباء).