کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دوبال
فرهنگ فارسی معین
(دُ) [ قس . دوبل ] (اِ.) مکر، حیله .
-
سلاک
فرهنگ فارسی معین
(سَ لّ) [ قس . مکاری ] (اِ.) کرایه .
-
عتیق الساجة
لغتنامه دهخدا
عتیق الساجة. [ ع َ قُس ْ سا ج َ ] (اِخ ) قریه ای بود بین آذربایجان و بغداد که طغیان دجله آن را ویران کرد.
-
غولدقوست
لغتنامه دهخدا
غولدقوست . [ غُل ْ قُس ْ ق ُ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گلدکوست . رجوع به همین اسم و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ قس . تق ] (اِصت .) 1 - زدن دست بر کنار تخته نرد که کعبتین درست بنشیند. 2 - هر قسم زدن (عموماً).
-
چیلان
فرهنگ فارسی معین
[ قس . چلنگر ] (اِ.) آلات و ادواتی که از آهن سازند مانند زرفین در و زنجیر و حلقه های کوچک و یراق زین و لگام اسب و رکاب .
-
شبادان
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ قس . شبستان ] (اِمر.) 1 - آن جا که شب آرام گیرند. 2 - زیرزمین عمیق خانه که در تابستان برای خنکی از آن استفاده کنند.
-
ابلغ
لغتنامه دهخدا
ابلغ. [ اَ ل َ ] (ع ن تف ) بلیغتر. رساتر: ابلغ از قس بن ساعده ٔ ایادی . کنایه ابلغ از تصریح است .
-
فارد
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . قس . فرید ] (اِ). یکی از بازی - های هفتگانة نرد، دور اول از بازی نرد (در قدیم ).
-
حق السعی
لغتنامه دهخدا
حق السعی . [ ح َق ْ قُس ْ س َع ْی ْ ] (ع اِ مرکب ) حق العمل . حق الزحمة.
-
زبرنگر
لغتنامه دهخدا
زبرنگر. [ زَ ب َ ن ِ گ َ ] (نف مرکب ) عالی النظر. (مقدمه ٔ التفهیم بقلم همایی ص قس ).
-
عروق السوس
لغتنامه دهخدا
عروق السوس . [ ع ُ قُس ْ سو ] (ع اِ مرکب ) اصل السوس است . (مخزن الادویة). عرق السوس . رجوع به عرق السوس و سوس شود.
-
ارجبرشت
لغتنامه دهخدا
ارجبرشت . [ اَ ج ِ رِ ] (معرب ، اِ) معرب ارچی پرست بمعنی قُس ّالاکبر. (الحلل السندسیة ج 1 ص 383).
-
انطق
لغتنامه دهخدا
انطق . [ اَ طَ ] (ع ن تف ) گویاتر. بانطق تر.- امثال : انطق من سحبان . (یادداشت مؤلف ).انطق من قس (ابن ساعدة الایادی ).
-
حق السکوت
لغتنامه دهخدا
حق السکوت . [ ح َق ْ قُس ْ س ُ ] (ع اِ مرکب ) رشوه و پاره ای که دهند داننده ٔ رازی را تا افشاء آن نکند : آمد و خفت و آرمید تنش مهر حق السکوت بر دهنش .نظامی .