کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از سریانی، جمع: قُسُوس] [قدیمی] qa(e)s[s] مرد روحانی مسیحی؛ کشیش؛ کاهن.
-
واژههای مشابه
-
قُسَ
لهجه و گویش گنابادی
ghosa در گویش گنابادی یعنی غم ، اندوه ، افسوس ، غصه ، زجر ، عذاب
-
ابن قس
لغتنامه دهخدا
ابن قس . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) مسعود بغدادی . از مشاهیر اطبای اسلام . در خدمت مستعصم باﷲ آخرین خلیفه ٔ عباسی میزیست و پس از قتل خلیفه در خانه ٔ خویش انزوا جست و گویند تا گاه مرگ از خانه بیرون نشد.
-
قس الناطف
لغتنامه دهخدا
قس الناطف . [ ق ُس ْ سُن ْ نا طِ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک کوفه در کنار شرقی فرات ، و مروحه جائی است کنار غربی فرات . و در اینجا جنگی میان ایرانیان و مسلمانان به سال 13 هجری در زمان خلافت عمربن خطاب اتفاق افتاد و سردار لشکر مسلمانان در این جنگ ابوعبید...
-
قس الناطق
لغتنامه دهخدا
قس الناطق . [ ق ُس ْ سُن ْ ناطِ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک کوفه . (منتهی الارب ). مصحف قس الناطف . (معجم البلدان ). رجوع بدین کلمه شود.
-
قِس کردن
لهجه و گویش تهرانی
تقسیم کردن
-
و قس علی هذا
لغتنامه دهخدا
و قس علی هذا. [ وَ ق ِ ع َ لا ها ذا ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) (از: «و» عطف + قس ، فعل امر + علی + هذا) قیاس کن بر این .
-
اُس و قُس
لهجه و گویش تهرانی
بنیاد، شالوده
-
اُس و قُس
فرهنگ گنجواژه
اساس، اسطقس( یونانی).
-
واژههای همآوا
-
غث
واژگان مترادف و متضاد
۱. کمگوشت، لاغر ۲. کذب، نادرست ≠ ۳. چاق، سمین، فربه، ۴. درست، راست
-
غث
لغتنامه دهخدا
غث . [ غ َث ث ] (ع ص ) لاغر. (غیاث اللغات ). کم گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ): لحم غث ؛ گوشت لاغر. (منتهی الارب ). و تأنیث آن غثة. (اقرب الموارد). مقابل سمین . غث و سمین ؛ لاغر و فربه . || سخن تباه . (منتهی الارب ) (آنندراج ): حدیث غث ؛ سخن تباه ...
-
غس
لغتنامه دهخدا
غس . [ غ َ ] (ع اِ صوت ) آوازی که با آن گربه را میرانند. (قطر المحیط) .
-
غس
لغتنامه دهخدا
غس . [ غ َس س ] (ع مص ) درآمدن در بلاد و رفتن . (منتهی الارب ). وارد شدن به شهری و از آنجا گذشتن بی کج کردن راه : غس فی البلاد؛ دخل فیها و مضی قُدماً.(اقرب الموارد). || عیب کردن خطبه . (منتهی الارب ). عیب کردن خطبه ٔ خطیب را. (از اقرب الموارد). || غو...
-
غس
لغتنامه دهخدا
غس . [ غ ُس س ] (ع ص ) مرد سست و ناکس . (واحد و جمع در وی یکسان است ).(منتهی الارب ) (آنندراج ). الضعیف و اللئیم من الرجال . (قطر المحیط). || بخیل . (تاج العروس ).