کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قسم خورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قَسَم خوردن
لهجه و گویش بختیاری
qasam xordan قسم خوردن.
-
قسم اکبر
واژهنامه آزاد
[قِسم] نصیب برگ تر - بهره بیشتر
-
قسم و آیه
لغتنامه دهخدا
قسم و آیه . [ ق َ س َ م ُ ی َ / ی ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )برای اثبات امری قسم خوردن و به آیه ٔ قرآن استشهاد کردن . اگر کسی برای قبولاندن مطلبی پافشاری کند و دلیل و برهان آورد گویند: اینقدر قسم و آیه لازم نیست .
-
قسم یاد کردن
لغتنامه دهخدا
قسم یاد کردن . [ق َ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سوگند خوردن . قسم خوردن .
-
قسم و آیه
فرهنگ گنجواژه
قسم قرآن خوردن، قسم و آیه خوردن.
-
جستوجو در متن
-
أدّي يميناً (اليمينَ)
دیکشنری عربی به فارسی
سوگند ياد کرد , قسم خورد
-
swore
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوگند خورد، فحش دادن، سوگند خوردن، ناسزا گفتن، قسم دادن، عهد کردن
-
swears
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوگند می خورد، سوگند، ناسزا، عهد، فحش دادن، سوگند خوردن، ناسزا گفتن، قسم دادن، عهد کردن
-
حنیث
لغتنامه دهخدا
حنیث . [ ح َ ] (ع ص ) شرور و بدعمل . || کسی که قسم دروغ خورد. (ناظم الاطباء).
-
کستیمه
لغتنامه دهخدا
کستیمه . [ ک َ م َ / م ِ ] (اِ) یک قسم خاری که شتر آن را به رغبت خورد. (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
قلاع
لغتنامه دهخدا
قلاع . [ ق ُل ْ لا ] (ع اِ) گیاهی است از قسم جَنْبه که شتر خشک و تر آن را خورد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سنگ . (اقرب الموارد).
-
کتره پتره
لغتنامه دهخدا
کتره پتره . [ ک َ رَ / رِ پ َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ریزه های طعام . || یک قسم خاری که شتر بمیل می خورد. || حرفهای بیهوده و بی معنی و ابلهانه . (ناظم الاطباء). کَلپَترَه . یاوه و لغو.
-
جامه ساز
لغتنامه دهخدا
جامه ساز. [ م َ / م ِ ](نف مرکب ) خیاط. (ناظم الاطباء). درزگر : هراسد دل جامه ساز حرم خورد گر بدامان پاکش قسم .ملاطغرا (از آنندراج ).
-
سوگندخوار
لغتنامه دهخدا
سوگندخوار. [ س َ / سُو گ َ خوا / خا ] (نف مرکب ) کسی که سوگند خورد. (آنندراج ). قسم خورنده . حلاّف . (مهذب الاسماء) : کند سوگند بسیار آشکارادروغ اندیشی سوگندخوارا.جامی .
-
رافع
لغتنامه دهخدا
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) مصری ، ابن ثابت ، یا (رویفعبن ثابت ) از مردم مصر بود و با حضرت رسول اکرم (ص ) خرما خورد. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و حسن المحاضرة فی اخبار مصر و القاهرة ج 1 ص 90 و الاصابة ج 2 قسم اول و رافعبن ثابت شود.