کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قسمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قسمت
/qesmat/
معنی
۱. نصیب؛ بهره.
۲. جزء؛ بخش.
۳. سرنوشت؛ تقدیر.
۴. (ریاضی) تقسیم.
〈 قسمت کردن: (مصدر متعدی) بخش کردن؛ تقسیم کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اقبال، بخت، قسم، نصیب
۲. بخش، بهر، بهره، پاره، تکه، جزء، حصه
۳. تقسیم، توزیع، سهم
۴. شعبه
۵. قسط
۶. قرعه
۷. روزی، سرنوشت، طالع
برابر فارسی
بخش، برخ، پاره، سرنوشت، بخت
فعل
بن گذشته: قسمت کرد
بن حال: قسمت کن
دیکشنری
allotment, compartment, department, destiny, division, doom, fate, fortune, fragment, hap, heading, portion, kismet, leg, lot, part, predestination, proportion, section, segment, unit
-
جستوجوی دقیق
-
قسمت
واژگان مترادف و متضاد
۱. اقبال، بخت، قسم، نصیب ۲. بخش، بهر، بهره، پاره، تکه، جزء، حصه ۳. تقسیم، توزیع، سهم ۴. شعبه ۵. قسط ۶. قرعه ۷. روزی، سرنوشت، طالع
-
قسمت
فرهنگ واژههای سره
بخش، برخ، پاره، سرنوشت، بخت
-
قسمت
فرهنگ فارسی معین
(قِ مَ) [ ع . قسمة ] (اِ.) 1 - بهره ، نصیب . 2 - جزء. 3 - سرنوشت ، تقدیر.
-
قسمت
لغتنامه دهخدا
قسمت . [ ق ِ م َ ] (ع اِ) قسمة. بهره و بخشش چیزی ، و با لفظ خوردن و کردن و نهادن و افتادن مستعمل است . (آنندراج ). رجوع به قِسمة شود : برفت آن زمین را دو قسمت نهادبه هر یک پسر زآن نصیبی بداد. سعدی (از آنندراج ).قسمت خود میخورند منعم و درویش روزی خود ...
-
قسمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قسمة، جمع: قِسَم] qesmat ۱. نصیب؛ بهره.۲. جزء؛ بخش.۳. سرنوشت؛ تقدیر.۴. (ریاضی) تقسیم.〈 قسمت کردن: (مصدر متعدی) بخش کردن؛ تقسیم کردن.
-
قسمت
دیکشنری فارسی به عربی
حزب , حزمة , حصة , ساق , شريحة , طائفة , طحين , فصل , قسم , قسمة , قطعة , لوح خشبي , مقصورة
-
واژههای مشابه
-
خارج قسمت
واژگان مترادف و متضاد
بهر ≠ مقسوم، مقسومعلیه، بخش، بخشیاب
-
قسمت دوم
فرهنگ واژههای سره
بخش دوم
-
قابل قسمت
فرهنگ واژههای سره
بخش پذیر
-
قابلیت قسمت
فرهنگ واژههای سره
بخش پذیر
-
قسمت کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) بخش کردن ، تقسیم کردن .
-
رسم قسمت
لغتنامه دهخدا
رسم قسمت . [ رَ م ِ ق ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )حق قاضی وقتی که قسمت کند ارث را. (ناظم الاطباء).
-
قابل قسمت
لغتنامه دهخدا
قابل قسمت . [ ب ِ ل ِ ق ِ م َ ] (ص مرکب ) بخش پذیر.
-
قابلیت قسمت
لغتنامه دهخدا
قابلیت قسمت . [ ب ِ لی ی َ ت ِ ق ِم َ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) قابل انقسام بودن . قابلیت تقسیم . قابلیت تجزیه (اصطلاح ریاضی و فلسفه ).