کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قسر
/qasr/
معنی
۱. کسی را بهزوروستم به کاری واداشتن.
۲. جبر؛ زور.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اجبار، جبر، زور، قهر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قسر
واژگان مترادف و متضاد
اجبار، جبر، زور، قهر
-
قسر
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (مص م .)به زور به کار واداشتن .
-
قسر
فرهنگ فارسی معین
(ق س ) (ص .) کسی که در قمار نه باخته و نه برده باشد.
-
قسر
لغتنامه دهخدا
قسر. [ ق َ ] (اِخ ) ابن عبقربن انماربن اراش بن عمروبن الغوث . تیره ای است از بجیلة. (اللباب ). قسربن عبقربن انماربن اراش ، از قحطان و جد جاهلی است ، و گویند نام او مالک بوده و قسر لقب داشت . از فرزندان وی تیره های فراوانی به وجود آمد. اسماعیل بن عمار...
-
قسر
لغتنامه دهخدا
قسر. [ ق َ ] (اِخ ) نام بطنی است از بجیله . (منتهی الارب ).
-
قسر
لغتنامه دهخدا
قسر. [ ق َ ] (اِخ ) نام کوه سراة است که در حدیث نبوی وارد شده است . رجوع به معجم البلدان شود.
-
قسر
لغتنامه دهخدا
قسر. [ ق َ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ).
-
قسر
لغتنامه دهخدا
قسر. [ ق َ ] (ع مص ) به ستم بر کاری داشتن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). به قهر و کراهت به کاری واداشتن . گویند:قسره علی امر؛ اکرهه علیه . (از اقرب الموارد): قسر دایم بر طبیعت محال است . || (اِمص ) ستم .
-
قسر
لغتنامه دهخدا
قسر. [ ق ِ س ِ ] (ص ) بی حاصل . نازا. عقیم . عاقر. سترون .- قسر دررفتن حیوان ؛ بار نگرفتن و نزادن و حمل برنداشتن آن هنگام جفت گیری .- || و در کنایه به معنی هر کاری است که به نتیجه نرسد.- قسرکُس ؛ ناسزائی است که بزنان گویند یعنی زنی که فرزند نتواند ...
-
قسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qasr ۱. کسی را بهزوروستم به کاری واداشتن.۲. جبر؛ زور.
-
قسر
واژهنامه آزاد
قسر در ترکی به معنی عقیم و نازا می باشد قسر در رفتن یعنی گاو و گوسفندی در دوره فحلی باردار نشود و از زحمت آن خلاص شود
-
واژههای مشابه
-
قِسِر
لهجه و گویش بختیاری
qeser دام آبستن نشده.
-
قِسِر
لهجه و گویش تهرانی
بی مجازات،سالم در رفتن از حادثه،چارپای نازا
-
قسر در رفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ. رَ تَ) (مص ل .) (عا.) از حادثه یا مهلکه ای جان سالم به در بردن .