کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قسام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قسام
/qassām/
معنی
بسیارقسمتکننده؛ بسیاربخشکننده؛ بسیاربهرهدهنده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قسام
فرهنگ فارسی معین
(ق سّ) [ ع . ] (ص .) 1 - قسمت کننده ، بخش کننده . 2 - سوگند بسیار خورنده .
-
قسام
لغتنامه دهخدا
قسام . [ ق َ ] (اِخ )نام جائی است . یکی از شاعران عرب گوید : فهممت ثم ذکرت لیل لقاحنابلوی عنیزة او بنعف قسام .و ابن خالیوه آن را قشام به ضم قاف و شین معجمه ضبط کرده است . (معجم البلدان ). رجوع به قشام شود.
-
قسام
لغتنامه دهخدا
قسام . [ ق َ ] (ع اِمص ) حُسن . (منتهی الارب ). جمال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خوبی صورت . (ناظم الاطباء). نیکویی . (مهذب الاسماء). قسامة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قسامة شود. || شدت گرما. (منتهی الارب ). شدت حَرّ. ...
-
قسام
لغتنامه دهخدا
قسام . [ ق َ ](اِخ ) نام اسب سویدبن سداد عبشمی . (ناظم الاطباء).
-
قسام
لغتنامه دهخدا
قسام . [ ق َس ْ سا ] (اِخ ) حارثی . مردی بود بر دمشق مسلط گردید و مدت درازی بر آن شهر حکومت داشت . اصل اواز ده تلفیتا یکی از قرای کوهستان سیز بین حمص و بعلبک است . در آغاز شغل پَستی داشت ولی سرانجام صاحب ثروت و پیروانی گردید و به وسیله ٔ آنان به سال ...
-
قسام
لغتنامه دهخدا
قسام . [ ق َس ْ سا ] (اِخ ) یزیدبن ابویزید، مکنی به ابوالازهر بصری . از محدثان است . وی از معاذة عدویة روایت کند و بصریان از او روایت دارند. به سال 130 هَ . ق . وفات یافت . (اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
قسام
لغتنامه دهخدا
قسام . [ ق َس ْ سا ] (ع ص ) بسیار قسمت کننده . (از اقرب الموارد). قسمت کننده و بخش کننده .(ناظم الاطباء). بخشنده . (غیاث اللغات ) : قسام سپیدی و سیاهی روزی ده جمله مرغ و ماهی . نظامی .قسام بهشت و دوزخ آن بارخدای ما را نگذاردکه درآییم از پای . نظامی ....
-
قسام
لغتنامه دهخدا
قسام . [ق ِ ] (ع مص ) مقاسمه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
قسام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] qassām بسیارقسمتکننده؛ بسیاربخشکننده؛ بسیاربهرهدهنده.
-
واژههای مشابه
-
عزالدین قسام
لغتنامه دهخدا
عزالدین قسام . [ ع ِزْ زُدْ دی ن ِ ق َس ْ سا ] (اِخ ) محمد عزالدین بن عبدالقادر قسام . از مجاهدان عرب بود. وی به سال 1300 هَ .ق . متولد شد و در سال 1918م . با گروهی از شاگردان خود علیه فرانسویان که سوریه را اشغال کرده بودند قیام کرد. مدتی در حیفا (فل...
-
واژههای همآوا
-
قثام
لغتنامه دهخدا
قثام . [ ق َ ] (ع اِ) نام کفتار ماده . || غنیمت بسیار. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
ماستینی
لغتنامه دهخدا
ماستینی . [ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن عبدالرحمن قسام مکنی به ابوعبداﷲ و معروف به خنب (218-301) ازروات حدیث است . (از لباب الانساب ج 2 ص 82).