کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قزاگند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قزاگند
/qazāgand/
معنی
جامهای که با ابریشم خام آگنده شده باشد؛ خفتان؛ جامۀ جنگ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قزاگند
فرهنگ فارسی معین
(قَ گَ) (اِ.) 1 - خفتان ، لباس جنگ . 2 - نهالی ، توشک . کژاغند و قزاگند و کزاگند و کجاکند نیز گفته می شود.
-
قزاگند
لغتنامه دهخدا
قزاگند. [ ق َ گ َ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی قزاغند است که جامه ٔ پنبه و ابریشم آکنده ٔ آجیده کرده باشد که در روزهای جنگ پوشند، و او را خفتان گویند و نهالی و توشک و جامه ٔ خواب را نیز گفته اند. (برهان ). رجوع به قزاغند شود.
-
قزاگند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹قزاکند، کژآگند، قزاغند› [قدیمی] qazāgand جامهای که با ابریشم خام آگنده شده باشد؛ خفتان؛ جامۀ جنگ.
-
جستوجو در متن
-
قزاکند
لغتنامه دهخدا
قزاکند. [ ق َ ک َ ] (معرب ، اِ)زره . جامه ٔ جنگ . این لغت فارسی است و جمع آن قزاکندات . (اقرب الموارد). رجوع به قزاگند و قزاغند شود.
-
قزاگنگ
لغتنامه دهخدا
قزاگنگ . [ ق َ گ َ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی قزاگند است که خفتان جنگ و زره را نیز گفته اند، و آن جامه ای باشد که از حلقه های آهن ترتیب داده در روز جنگ پوشند. (برهان ). رجوع به قزاغند و قزاکند شود.
-
ملف
لغتنامه دهخدا
ملف . [ م ِ ل َف ف ] (ع اِ) چادر و قزاگند. (منتهی الارب ). چادر و جامه ای که بر خود پیچند در هنگام خواب و شمد. (ناظم الاطباء). لحافی که خود را بدان پیچند. (از اقرب الموارد).
-
کج آغند
لغتنامه دهخدا
کج آغند. [ ک َ غ َ ] (اِ مرکب ) کجاغند. جامه ای باشد که درون آن را به جای پنبه ابریشم کج پر کرده باشند و روز جنگ پوشند. (برهان )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). کج آگند. کژآگند. قزاغند. قزاکند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). قزاگند : ز خفتان و از جوشن کارزارز در...
-
مخده
لغتنامه دهخدا
مخده . [ م َ خ َدْ دِ ] (از ع ، اِ) پشتیگاه آکنده ٔ از پنبه و جز آن که بروی دشک نهاده ... تکیه کنند. (ناظم الاطباء) : و از وی (از خوارزم ) روی مخده و قزاگند و کرباس و نمد و ترف و رخبین خیزد. (حدود العالم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).مسند از تخت و مخده ...
-
علهاء
لغتنامه دهخدا
علهاء. [ ع َ ] (ع اِ) کژآگند. قزآگند. کج آگند. کچ آغند. جامه ای که درون آن به ابریشم کج پر شده باشد و روز جنگ پوشند. دو جامه ای که در آنها پشم شتر گذارند و در زیر زره پوشند. (ناظم الاطباء). دو جامه که در آن پشم شتر زنند و زیر زره پوشند. (منتهی الارب ...
-
خفتان
لغتنامه دهخدا
خفتان . [ خ ِ ] (اِ) نوعی از جبه و جامه ٔ روز جنگ باشد که آنرا قزاگند گویند و ترکی قلمقاقی خوانند. (از برهان قاطع). درع . گَبر. (صحاح الفرس ). جوشن . (مهذب الاسماء). تِجفاف . (منتهی الارب ). جامه ای هنگفت وسطبر بوده است از ابریشم یا پشم و شمشیرزننده ...
-
جامه دار
لغتنامه دهخدا
جامه دار. [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) مأمور نگاهداری جامه . معرب است . و مخفف آن جمدار است . (دزی ج 1 ص 212).مردی که در حمام نگاهبان جامه ٔ بحمام آمدگان است . آنکه جامه های مردم را در حمام نگاه دارد. مستحفظ جامه های استحمام کنندگان . آنکه حافظ جامه های...
-
مکوکب
لغتنامه دهخدا
مکوکب . [ م ُ ک َ ک َ ] (ع ص ) ستاره دار کرده شده . (غیاث ) (ناظم الاطباء). باکوکب . باستاره .کوکب دار. ستاره دار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- چرخ مکوکب ؛ منجمان فلک هشتم را خوانند یعنی چرخ پرستاره . (گنجینه ٔ گنجوی ). || آنچه از زر و نقره مسمار د...
-
منقط
لغتنامه دهخدا
منقط. [ م ُ ن َق ْ ق َ ] (ع ص ) نقطه گذارده و منقوط. || نقطه دار. (ناظم الاطباء). بانقطه . نقطه نقطه . خال خال . خالدار. نقطه دار. (یادداشت مرحوم دهخدا). دارای نقطه ها : گر ماه در لباس کبود منقط است تو شاه در قبای نسیج مغرقی . عثمان مختاری (دیوان چ ه...