کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قرين
دیکشنری عربی به فارسی
همسر , شريک , مصاحب , هم نشين شدن , جور کردن
-
قَرِينٌ
فرهنگ واژگان قرآن
همنشين -همراه- قرين
-
نصرت قرین
لغتنامه دهخدا
نصرت قرین . [ ن ُ رَ ق َ] (ص مرکب ) فیروز. مظفر. نصرت گستر. (ناظم الاطباء). که با فتح و پیروزی قرین است . که با ظفر همراه است .
-
هم قرین
لغتنامه دهخدا
هم قرین . [ هََ ق َ ] (ص مرکب ) این لفظ (هم ) در ترکیب هم قرین درست نیست زیرا قرین صیغه ٔ صفت مشبهه است نه صیغه ٔ مصدر. (از غیاث ). لفظِ هم پیش از اسم یا مصدر درمی آید و صفت میسازد : آن یوسف گردون نشین عیسی ّ پاکش هم قرین در دلو رفته پیش از این آبش ب...
-
قرین شدن
لغتنامه دهخدا
قرین شدن . [ ق َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) یار شدن . همسر شدن : خاک خراسان بخورْد مر دین رادین به خراسان قرین قارون شد.ناصرخسرو.
-
قرین گردانیدن
لغتنامه دهخدا
قرین گردانیدن . [ ق َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) جفت گردانیدن . ردیف گردانیدن . همنشین گردانیدن : مردم ناپرهیزگار را با خود قرین نگرداند. (مجالس سعدی ).
-
بی قرین
لغتنامه دهخدا
بی قرین . [ ق َ ] (ص مرکب ) (از: بی + قرین ) بی مثل و بی نظیر. (غیاث ) (آنندراج ). بی شبه . بی مانند. بی همال . بی آور. بی عدیل . بی مثال . (یادداشت مؤلف ) : ای شهریار بی قرین ای پادشاه پاکدین ای مر ترا داده خدای آسمان ملک زمین . فرخی .تو آسمانی و ه...
-
قرین و همقران
فرهنگ گنجواژه
همتا.
-
قرین و همنشین
فرهنگ گنجواژه
همتا.
-
واژههای همآوا
-
غرین
لغتنامه دهخدا
غرین . [ غ َ ] (اِ) این لفظ در صفت شیر واقع می شود پس این لفظ را به غین معجمه خواندن و به معنی شورکننده فهمیدن محض خطاست ، صحیح به عین مهمله است به معنی بیشه و صحرا که در آن شیر ماند. (المنتخب بنقل غیاث اللغات و آنندراج ). بیشه ٔ شیر، و نیز صفت شیر ا...
-
غرین
لغتنامه دهخدا
غرین . [ غ َ ] (ع اِ) به تمام معانی غِریَن است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به غِریَن شود.
-
غرین
لغتنامه دهخدا
غرین . [ غ ِرْ ی َ ] (ع اِ) لای سیل آورد، تر باشد یا خشک . لغة فی الغریل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گل و لای که سیل آن را آورد و بر زمین بماند، تر باشد یا خشک . گل رقیق . || اتی بالطِریَن و الغرین ؛ یعنی خشمناک شد. (از اقرب الموارد). رجوع به غِریَل...
-
جستوجو در متن
-
قرنا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: قرناء، جمعِ قرین] [قدیمی] qoranā = قرین