کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قریعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قریعة
لغتنامه دهخدا
قریعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) مال گزیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || آسمان خانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بهترین جای خانه . (اقرب الموارد). || (ص ) ناقه ای که گشن بر وی بسیار برجهد و بار کم گیرد. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
ابن قریعه
لغتنامه دهخدا
ابن قریعه . [ اِ ن ُ ق ُ رَ ع َ ] (اِخ ) قاضی ابوبکر محمدبن عبدالرحمن بغدادی ،از جمله ٔ وزیر ابومحمد مهلبی . او در سندیه از اعمال بغداد منصب قضا داشته و مردی لطیفه گو و حاضرجواب بوده و طرائف او در کتب نوادر مذکور و مشهور است . صاحب بن عباد وی را دیدا...
-
قاضی ابن قریعة
لغتنامه دهخدا
قاضی ابن قریعة. [ اِ ن ُ ق ُ رَ ع َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمن ، مکنی به ابوبکر. رجوع به ابن قریعه قاضی ابوبکر شود.
-
واژههای همآوا
-
قریات
لغتنامه دهخدا
قریات . [ ق ُ رَی ْ یا ] (اِخ ) یکی از منازل طی است . سکونی گوید: از وادی قری تا تیماء چهار شب و از تیماء تا قریات سه یا چهار شب مسافت است . وی گوید: قریات نام دومه و سکاکه و قاره است . (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
قاضی ابوبکر
لغتنامه دهخدا
قاضی ابوبکر. [ اَ ب َ ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمن مشهور به ابن قریعه . رجوع به ابن قریعه قاضی ابوبکر شود.
-
ابوبکر
لغتنامه دهخدا
ابوبکر. [ اَ بو ب َ ] (اِخ ) کنیت ابن قریعه محمدبن عبدالرحمن . رجوع به ابن قریعه ... شود.
-
قاضی محمد
لغتنامه دهخدا
قاضی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان ، مکنی به ابوبکر و مشهور به ابن قریعة. رجوع به ابن قریعه قاضی ابوبکر شود.
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن بغدادی ، مکنی به ابوبکر و ملقب به ابن قریعه . رجوع به ابن قریعه قاضی ابوبکر... شود.
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن قریعة. رجوع به ابن قریعة قاضی ابوبکر محمدبن عبدالرحمن و محمدبن عبدالرحمن و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 382 - 384 شود.
-
ابوبکر
لغتنامه دهخدا
ابوبکر. [ اَ بو ب َ ] (اِخ ) کنیت محمدبن عبدالرحمن بغدادی . رجوع به ابن قریعه شود.
-
قریعی
لغتنامه دهخدا
قریعی . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمان بغدادی ، معروف به ابن قریعه و مکنی به ابوبکر. منسوب است به جد خود نه به قریع. وی قاضی سندیه و جز آن از توابعبغداد بوده و نوادر عجیبی تدوین کرده است . در جمادی آلاخر سال 367 هَ . ق . در شصت وپنج سالگی وفات ی...
-
سبعالکتان
لغتنامه دهخدا
سبعالکتان . [ س َ عُل ْ ک َت ْ تا ] (ع اِ مرکب ) کشوت . قریعة الکتان . خامول الکتان . کشوت العراق . سبع الشعراء. کتان بیابانی . کتان صحرایی . (ابن البیطار). افتیمون . رجوع بهر یک از این کلمات شود.