کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قریشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قریشی
/qore(a)yši/
معنی
از قبیلۀ قریش.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قریشی
لغتنامه دهخدا
قریشی . [ ق ُ رَ ] (ص نسبی ) نسبت است به قریش .
-
قریشی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به قریش) [عربی. فارسی] qore(a)yši از قبیلۀ قریش.
-
واژههای مشابه
-
قاضی قریشی
لغتنامه دهخدا
قاضی قریشی . [ ق ُرَ ] (اِخ ) یکی از قاضیان عهد میرزا الغ بیک است که در یکی از قضایای شرعی متهم به مداهنه گردید. الغبیک حکم کرد ریش او را تراشیده و او را رسوا کنند. وی قاضی عبدالمؤمن را در دربار الغبیک شفیع گردانید و پس از گفتگوی بسیار مقرر شد که قر...
-
جستوجو در متن
-
زبیر
فرهنگ نامها
(تلفظ: zobeyr) (در اعلام) ابن عوام قریشی از خویشاوندان و از صحابهی رسول الله (ص) .
-
علاء
لغتنامه دهخدا
علاء. [ ع َ ] (اِخ ) ابن حارثة قریشی . یکی از پانزده تن حکام عرب به جاهلیت .
-
رشیدالدین
لغتنامه دهخدا
رشیدالدین . [ رَ دُدْ دی ] (اِخ ) لقب یحیی بن علی قریشی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یحیی ... شود.
-
ابوسلیمان
لغتنامه دهخدا
ابوسلیمان . [ اَ س ُ ل َ ] (اِخ ) ابن جبیربن مطعم قریشی . یحیی بن قریش از او روایت کرده است .
-
قرشیة
لغتنامه دهخدا
قرشیة. [ ق ُ رَ شی ی َ ] (ص نسبی ) نسبت مؤنث است به قریش که نام طائفه یا مردی است . (معجم البلدان ). رجوع به قریش و قریشی شود.
-
بسیل
لغتنامه دهخدا
بسیل . [ ب َ ] (اِخ ) نام والد خلف قریشی ادیب که از اهل اندلس بود. (منتهی الارب ). خلف بن بسیل ، از علمای اندلس است . (ناظم الاطباء).
-
رابطة
لغتنامه دهخدا
رابطة. [ ب ِ طَ ] (اِخ ) دختر حارث بن جبلةبن عامربن کعب قریشی بود. تیمی بن اسحاق در زمره ٔ کسانی که به حبشه مهاجرت کرده اند نام او را آورده و گفته است اسم او رابطة بوده است و در موقع بازگشت از حبشه در راه هلاک شد. (الاصابة قسم اول از جزء هشتم ص 78).
-
قرینینی
لغتنامه دهخدا
قرینینی . [ ق َ ن َ نی ] (اِخ ) عبداﷲبن حسین بن احمد قریشی کیانی ، مکنی به ابوالقاسم . از محدثان و از مردم مرو است . وی از ابوغانم احمدبن علی بن حسین کراعی روایت شنیده و ابوالقاسم شیرازی حافظ از او روایت دارد. (الانساب سمعانی ).
-
عیزری
لغتنامه دهخدا
عیزری . [ ع َ زَ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن محمدبن خضر، از نواده های عروةبن زبیربن العوام قریشی ، ملقب به شمس الدین . وی از فقهای شافعی بود و به سال 724 هَ . ق . در قدس متولد گشت و در قاهره پرورش یافت و بسال 808 در غزة درگذشت . او راست : الغیاث ، ادب الف...
-
حکام
لغتنامه دهخدا
حکام . [ ح ُک ْ کا ] (اِخ ) حکام عرب در جاهلیت پانزده تن بوده اند؛ اکثم بن صیفی . حاجب بن زراره . اقرع بن حابس . ربیعةبن مخاشن . ضمرةبن ابی ضمره تمیمی . عامربن ضرب . غیلان بن سلمةالقیسی . عبدالمطلب . ابوطالب . عاص بن وائل . علأبن حارثه قریشی . ربیعة...