کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قریب العهد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قریب العهد
/qaribol'ahd/
معنی
ویژگی کسی که دوران حیاتش به زمان خاصی نزدیک است.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قریب العهد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qaribol'ahd ویژگی کسی که دوران حیاتش به زمان خاصی نزدیک است.
-
واژههای مشابه
-
قريب
دیکشنری عربی به فارسی
وابسته , يکسان , بيگانه , عجيب وغريب , مرموز , خوش رنگ , خويش , خويشاوند , قوم و خويشي , وابستگي , منسوب , نسبي , خودي , غريبه , غريب , بيگانه کردن
-
قَرِيبٌ
فرهنگ واژگان قرآن
نزديک
-
قریب الوقوع
فرهنگ واژههای سره
زود هنگام
-
عن قریب
فرهنگ واژههای سره
به زود
-
عن قریب
فرهنگ واژههای سره
ب هزود
-
علت قریب
لغتنامه دهخدا
علت قریب . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) امری که خود بلاواسطه و بدون فاصله در وجود معلول مؤثر باشد. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی ). و رجوع به علت شود.
-
علی قریب
لغتنامه دهخدا
علی قریب . [ ع َ ی ِ ق َ ] (اِخ ) (حاجب ...) یا امیر علی خویشاوند. از امرای بزرگ دربار سلطان محمود غزنوی . رجوع به حاجب (علی بن قریب ...) شود.
-
عن قریب
فرهنگ فارسی معین
(عَ قَ) [ ع . ] (ق مر.) به زودی .
-
قریب الوقوع
فرهنگ فارسی معین
(قَ بُ لْ وُ) [ ع . ] (ص مر.) امکان یا احتمال اتفاق در آینده ای نزدیک .
-
جنس قریب
لغتنامه دهخدا
جنس قریب . [ ج ِ س ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) جنس نسبت به نوع ، قریب خوانده میشود هنگامی که چون آن نوع را با هر یک از انواع ضمیمه کنیم و از ماهیت آنها جویا شویم همان جنس در جواب آید مثل حیوان نسبت به انسان . انسان در این جنس انواع...
-
فصل قریب
لغتنامه دهخدا
فصل قریب . [ ف َ ل ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) آنکه نوع خود را از جمیع مشارکات در جنس امتیاز دهد، چون «ناطق » به نسبت انسان . (غیاث ). رجوع به فصل و ترکیب های آن شود.
-
قریب محله
لغتنامه دهخدا
قریب محله . [ ق َ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از هزارجریب . رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ص 165 شود.
-
عما قريب
دیکشنری عربی به فارسی
بزودي , فورا , چند لحظه بعد