کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قریب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قریب
/qarib/
معنی
۱. [مقابلِ بعید] نزدیک.
۲. (ادبی) در عروض، یکی از بحور شعر بر وزن «مفاعیلن مفاعیلن فاعلاتن».
۳. [قدیمی] خویش؛ خویشاوند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. حدود
۲. پیش، مجاور، نزد، نزدیک
۳. خویش، خویشاوند، قوم، وابسته ≠ بعید
برابر فارسی
نزدیک
دیکشنری
near, nigh
-
جستوجوی دقیق
-
قریب
واژگان مترادف و متضاد
۱. حدود ۲. پیش، مجاور، نزد، نزدیک ۳. خویش، خویشاوند، قوم، وابسته ≠ بعید
-
قریب
فرهنگ واژههای سره
نزدیک
-
قریب
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (ص . اِ.) 1 - نزدیک . 2 - خویشاوند.
-
قریب
لغتنامه دهخدا
قریب . [ ق َ ] (اِخ ) عبدی از محدثان است . (منتهی الارب ).
-
قریب
لغتنامه دهخدا
قریب . [ ق َ ] (ع ص ) نزدیک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). واحد و جمع در آن یکسان ، و قوله تعالی « : ان رحمة اﷲ قریب » (قرآن 56/7)، و قریبة نگفت زیرا از رحمت نیکویی را قصد کرد، و نیز چون آنچه مؤنث حقیقی شود مذکر آوردن آن رواست . حراء گو...
-
قریب
لغتنامه دهخدا
قریب . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن یعقوب . کاتبی است . (منتهی الارب ).
-
قریب
لغتنامه دهخدا
قریب . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) لقب پدر اصمعی است . (منتهی الارب ).
-
قریب
لغتنامه دهخدا
قریب . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) نام رئیسی است از خوارج . (منتهی الارب ).
-
قریب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: اَقرِباء] qarib ۱. [مقابلِ بعید] نزدیک.۲. (ادبی) در عروض، یکی از بحور شعر بر وزن «مفاعیلن مفاعیلن فاعلاتن».۳. [قدیمی] خویش؛ خویشاوند.
-
قریب
دیکشنری فارسی به عربی
اقترب منه , حول , قرب
-
قریب
واژهنامه آزاد
نزیک
-
واژههای مشابه
-
قريب
دیکشنری عربی به فارسی
وابسته , يکسان , بيگانه , عجيب وغريب , مرموز , خوش رنگ , خويش , خويشاوند , قوم و خويشي , وابستگي , منسوب , نسبي , خودي , غريبه , غريب , بيگانه کردن
-
قَرِيبٌ
فرهنگ واژگان قرآن
نزديک
-
قریب الوقوع
فرهنگ واژههای سره
زود هنگام