کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قروی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قروی
/qaravi/
معنی
ساکن قریه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قروی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به قریَة) [عربی: قرویّ] [قدیمی] qaravi ساکن قریه.
-
واژههای مشابه
-
قروي
دیکشنری عربی به فارسی
استاني , ايالت نشين , کوته فکر , ايالتي
-
واژههای همآوا
-
غروی
لغتنامه دهخدا
غروی . [ غ َ رَ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به غرا. رجوع به غرا شود. || منسوب به غری که در کوفه است . (از تاج العروس ). و من باب اطلاق جزء به کل به «نجفی » (ازمردم نجف . ساکن نجف ) اطلاق گردد. رجوع به غری شود.
-
غروی
لغتنامه دهخدا
غروی . [ غ َرْ ] (ع اِ) بیرونی در الجماهر گوید (ص 90): همان اسپیدچشمه است که به غروی معروف می باشد. رجوع به اسپیدچشمه شود.
-
غروی
لغتنامه دهخدا
غروی . [ غ َرْ وا ] (ع اِ) شگفت ، یقال : لا غروی ؛ ای لاعجب . غَرْو. رجوع به غَرْو شود. || (اِمص ) برانگیختگی و تحریض به دشمنی . اسم است اغراء را. (منتهی الارب ) (آنندراج ): اَغْراه ُ به اغراء؛ ولعه به و حضه علیه ، و الاسم الغَرْوی ̍. (قطر المحیط).
-
غروی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به غریّ، از نامهای نجف اشرف) [عربی: غرویّ] qaravi اهل نجف؛ از مردم نجف.
-
جستوجو در متن
-
استانی
دیکشنری فارسی به عربی
قروي
-
ایالت نشین
دیکشنری فارسی به عربی
قروي
-
ایالتی
دیکشنری فارسی به عربی
قروي
-
کوته فکر
دیکشنری فارسی به عربی
دوغماتي , ضيق , قروي
-
ذوالزرین
لغتنامه دهخدا
ذوالزرین . [ ذُزْ زِرْ رَی ْ ] (اِخ ) لقب سفیان بن مُلجم یا مَلَجّج قروی است . (از منتهی الارب ).
-
قریی
لغتنامه دهخدا
قریی . [ ق َ رَ یی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت است به قریه . قَرَوی ّ. (اقرب الموارد). باشنده ٔ قریه . (آنندراج ).