کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قروه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قروه
لغتنامه دهخدا
قروه . [ ق ُرْ وَ ] (اِخ ) بخشی از شهرستان سنندج . در خاور شهرستان واقع شده و حدود و مشخصات آن به شرح زیر است : از طرف شمال به شهرستان بیجار، ازخاور به شهرستان همدان ، از جنوب به بخش سنقر کلیائی از شهرستان کرمانشاه ، از باختر به بخش حومه ٔ شهرستان سن...
-
قروه
لغتنامه دهخدا
قروه . [ ق ُرْ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر و کلیائی شهرستان کرمانشاه و 6000گزی جنوب باختر سنقر و 3000 گزی باختر شوسه ٔ سنقر به کرمانشاه . موقع جغرافیایی آن دامنه و سردسیر است سکنه ٔ آن 540 تن . آب آن از رودخانه ٔ سراب و محصولات آن غ...
-
قروه
لغتنامه دهخدا
قروه . [ ق ُرْ وَ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش قروه ٔ شهرستان سنندج در 93000 گزی خاور سنندج و 97000 گزی شمال باختر همدان کنار راه شوسه ٔ همدان به کردستان . موقع جغرافیایی آن دشت سردسیر است . سکنه ٔ آن 4000 تن . آب آن از چند رشته قنات و زه آب رودخانه و چش...
-
قروه
لغتنامه دهخدا
قروه . [ ق ُرْ وِ ](اِخ ) قصبه ای از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان واقع در 12000 گزی جنوب خاوری رزن و 9000 گزی خاور شوسه ٔ رزن به همدان . موقع جغرافیایی آن جلگه و سردسیر مالاریائی است . سکنه ٔ آن 3260 تن . آب آن از قنات و محصولات آن غلات ، انگو...
-
واژههای مشابه
-
قروة
لغتنامه دهخدا
قروة. [ ق َرْ وَ ] (ع مص ) فراخ و کلان گردیدن پوست خایه از باد یا از آب یا از فرودآمدن روده ها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قر شدن . رجوع به قرو شود.
-
واژههای همآوا
-
قروح
فرهنگ فارسی معین
(قُ) [ ع . ] (اِ.) جِ قرح ؛ ریش ها، زخم ها.
-
قروح
لغتنامه دهخدا
قروح . [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قرح ،به معنی ریش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || ج ِ قَرْح . || ج ِ قَرْحة.ترکیب ها:- قروح بلخیه . قروح خیرونیه . قروح سالفه . قروح عفنة. قروح وضره . رجوع به این کلمات شود.
-
قروح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قَرح] [قدیمی] qoruh = قرح
-
جستوجو در متن
-
مسعودآباد
لغتنامه دهخدا
مسعودآباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 31هزارگزی غرب قروه و 66هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ قروه به سنندج . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
محمودآباد
لغتنامه دهخدا
محمودآباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 23هزارگزی باختر قروه و 15هزارگزی جنوب شوسه ٔ قروه به سنندج ، با 90 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . در تابستان اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیا...
-
بهکندان
واژهنامه آزاد
نام دهی است در بخش درجزین شهرستان رزن و در پنج کیلومتری قروه درجزین قرار دارد.
-
عباس آباد
لغتنامه دهخدا
عباس آباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان لک بخش قروه ٔ شهرستان سنندج . واقع در 36هزارگزی شمال باختری قروه نزدیک پل فرهادآباد. 60 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).