کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قره گونی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قره گونی
لغتنامه دهخدا
قره گونی . [ ق َ رَ گ ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر واقع در 18 هزارگزی شمال باختری هریس و 6 هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اهر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی معتدل است . سکنه ٔ آن 97 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات . شغ...
-
قره گونی
لغتنامه دهخدا
قره گونی . [ ق َ رَ گ ُ ن ِ ](اِخ ) دهی جزء دهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز واقع در 4500 گزی جنوب خاوری خداآفرین و 28 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و گرمسیر مالاریایی است . سکنه ٔ آن 74 تن . آب آن از چشمه و محصول آن ...
-
قره گونی
لغتنامه دهخدا
قره گونی .[ ق َ رَ گ ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان میشه پاره ٔ بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 14 هزارگزی باختر کلیبرو 14 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 118 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات . شغل اهالی...
-
واژههای مشابه
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق َرْ / ق ُرْ رَ ] (ع مص ) خنک گردیدن . || سپری شدن گریه . || دیدن آنچه آرزوی دیدن آن را دارند. (منتهی الارب ). رجوع به قُرور شود.
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق َرْ رَ ] (ع ص ) تأنیث قرّ. خنک . (منتهی الارب ). بارده . (اقرب الموارد): لیلة قرة؛ شب خنک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) و برای مرة (یک دفعه ) است . (اقرب الموارد).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ِ رَ ] (ع اِ) مرگامرگی . || گله ٔ گوسپندان . گویند: هو اکثر منه قرةً؛ گله ٔ گوسپندان او بیشتر است . (ناظم الاطباء).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ِرْ رَ ] (ع اِ) سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). برد. (اقرب الموارد). || خنکی . سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ما اصاب الانسان و غیره من البرد. (اقرب الموارد). || گویند: ذهبت قرّتها؛ یعنی هنگامی که در آن بیماری می آید. (از اقرب الموارد).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ُرْ رَ ] (اِخ ) دهی است نزدیک قادسیه . عدی بن زید عبادی در اشعار خود از آن یاد کرده است . (معجم البلدان ).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ُرْ رَ ] (ع اِ) آنچه در ته دیگ چسبیده باشد از شوربا و توابل ریزه ها و جز آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || غوک . (منتهی الارب ). ضفدع . (اقرب الموارد). قورباغه . (ناظم الاطباء). || برای یک دفعه . گویند: رمت الناقةببولها قرةً؛...
-
karaburan
قرهبوران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] باد قوی شمال شرقی آسیای مرکزی که در بهار و تابستان میوزد متـ . سیهبوران black buran سیهتوفان 2 black storm 2
-
قره قروت
فرهنگ واژههای سره
ترف
-
قرة العین
فرهنگ فارسی معین
(قُ رَّ ةُ لْ عَ یْ) [ ع . ] (اِ.)1 - آنچه مایة روشنی چشم شود. 2 - مجازاً، فرزند.
-
قره سواران
فرهنگ فارسی معین
( ~ . سَ) [ تر - فا. ] (اِ.) گروهی که از طرف دولت مامور حفاظت راه ها و جاده ها می شوند تا مسافران و کاروان ها را از شر قاطعان طریق محفوظ دارند، امنیه ، ژاندارم .
-
قره قاطی
فرهنگ فارسی معین
(قَ رَ) (ص مر.) آمیخته به هم .