کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قره قیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قره قیه
لغتنامه دهخدا
قره قیه . [ ق َ رَ ق َ ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاردانگه ٔ بخش هوراند شهرستان اهر واقع در 26 هزارگزی شمال خاوری هوراند و 43500 گزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مایل به گرمی مالاریایی است . سکنه ٔ آن 78 تن .آب آن از چشمه ...
-
قره قیه
لغتنامه دهخدا
قره قیه . [ ق َ رَ ق َ ی َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریزواقع در 30 هزارگزی جنوب باختری سراسکند و 4 هزارگزی خط آهن میانه به مراغه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 158 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و...
-
قره قیه
لغتنامه دهخدا
قره قیه . [ ق َ رَ ق َ ی َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 17500 گزی جنوب باختری بخش و کنار ارابه رو تبریز به اهر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 431تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات . شغل ...
-
قره قیه
لغتنامه دهخدا
قره قیه . [ ق َ رَ ق َ ی َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 36هزارگزی شمال باختری ورزقان و 27 هزارگزی ارابه رو تبریز به اهر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و گرمسیر مالاریایی است . سکنه ٔ آن 31 تن . آب آن از رودخانه ٔ گ...
-
قره قیه
لغتنامه دهخدا
قره قیه . [ ق َ رَ ق َ ی َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان مشگین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشگین شهر واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری خیاو در مسیر شوسه ٔ قدیم مشگین شهربه اردبیل . موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 956 تن . آب آن از رودخانه ٔ قره سو و...
-
قره قیه
لغتنامه دهخدا
قره قیه . [ ق َ رَ ق َ ی َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان ینگجه ٔ بخش مرکزی شهرستان سراب واقع در 8 هزارگزی شمال باختری سراب و 7 هزارگزی شوسه ٔ سراب به تبریز. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 323 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، حبوبات و مح...
-
قره قیه
لغتنامه دهخدا
قره قیه . [ق َ رَ ق َ ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش تکاب شهرستان مراغه واقع در 12 هزارگزی شمال تکاب و 7 هزارگزی شمال راه ارابه رو تکاب به شاهین دژ. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 601 تن . آب آن از چشمه سارها و محصول آن غلا...
-
قره قیه
لغتنامه دهخدا
قره قیه . [ق َ رَ ق َ ی َ ] (اِخ ) قراقیه . رجوع به قراقیه شود.
-
واژههای مشابه
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق َرْ / ق ُرْ رَ ] (ع مص ) خنک گردیدن . || سپری شدن گریه . || دیدن آنچه آرزوی دیدن آن را دارند. (منتهی الارب ). رجوع به قُرور شود.
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق َرْ رَ ] (ع ص ) تأنیث قرّ. خنک . (منتهی الارب ). بارده . (اقرب الموارد): لیلة قرة؛ شب خنک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) و برای مرة (یک دفعه ) است . (اقرب الموارد).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ِ رَ ] (ع اِ) مرگامرگی . || گله ٔ گوسپندان . گویند: هو اکثر منه قرةً؛ گله ٔ گوسپندان او بیشتر است . (ناظم الاطباء).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ِرْ رَ ] (ع اِ) سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). برد. (اقرب الموارد). || خنکی . سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ما اصاب الانسان و غیره من البرد. (اقرب الموارد). || گویند: ذهبت قرّتها؛ یعنی هنگامی که در آن بیماری می آید. (از اقرب الموارد).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ُرْ رَ ] (اِخ ) دهی است نزدیک قادسیه . عدی بن زید عبادی در اشعار خود از آن یاد کرده است . (معجم البلدان ).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ُرْ رَ ] (ع اِ) آنچه در ته دیگ چسبیده باشد از شوربا و توابل ریزه ها و جز آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || غوک . (منتهی الارب ). ضفدع . (اقرب الموارد). قورباغه . (ناظم الاطباء). || برای یک دفعه . گویند: رمت الناقةببولها قرةً؛...