کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قره بلاغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قره بلاغ
لغتنامه دهخدا
قره بلاغ . [ ق َ رَ ب ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع در 31 هزارگزی جنوب خاوری بستان آباد و 7هزارگزی شوسه ٔ میانه به تبریز. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 624 تن . آب آن از چشمه است . محصولات آن غلات ...
-
قره بلاغ
لغتنامه دهخدا
قره بلاغ . [ ق َ رَ ب ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان علمدارگرگر بخش جلفا از شهرستان مرندواقع در 45 هزارگزی شمال باختری مرند و 4 هزارگزی شوسه ٔ جلفا به خوی . موقع جغرافیایی آن جلگه ٔ معتدل است . سکنه 549 تن . آب آن از چشمه و قنات و محصولات آن غلات ، حبوبات...
-
قره بلاغ
لغتنامه دهخدا
قره بلاغ . [ ق َ رَ ب ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد واقع در 6 هزارگزی شمال آقکند و 19500 گزی شوسه ٔ میانه به زنجان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 851 تن . آب آن از سه رشته چشمه و محصولات...
-
قره بلاغ
لغتنامه دهخدا
قره بلاغ . [ ق َ رَ ب ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بهنام پازکی بخش ورامین شهرستان تهران واقع در 9 هزارگزی شمال ورامین و 5 هزارگزی باختری راه شوسه ٔ ورامین به تهران . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 72 تن . آب آن از قنات و محصولات ...
-
قره بلاغ
لغتنامه دهخدا
قره بلاغ . [ ق َ رَ ب ُ ](اِخ ) دهی جزء دهستان هرزندات بخش زنوز شهرستان مرند واقع در 30 هزارگزی شمال باختری مرند و 1 هزارگزی شوسه و خط آهن جلفا به مرند. موقع جغرافیایی آن جلگه و سردسیر است . سکنه ٔ آن 374 تن . آب آن از قنات و محصولات آن غلات ، نخود. ...
-
قره بلاغ
لغتنامه دهخدا
قره بلاغ . [ ق َ رَ ب ُ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاردولی بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 67500 گزی جنوب خاوری مراغه و 8500 گزی شمال خاوری شوسه ٔ شاهین دژ به میاندوآب . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 273 تن . آب آن از چشمه سارها و مح...
-
قره بلاغ
لغتنامه دهخدا
قره بلاغ . [ق َ رَ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهرویران بخش حومه ٔشهرستان مهاباد واقع در 11500 گزی خاور مهاباد و 10هزارگزی خاور شوسه ٔ مهاباد به میاندوآب . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل سالم است . سکنه ٔ آن 71 تن .آب آن از چشمه و محصولات آن غلات ...
-
واژههای مشابه
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق َرْ / ق ُرْ رَ ] (ع مص ) خنک گردیدن . || سپری شدن گریه . || دیدن آنچه آرزوی دیدن آن را دارند. (منتهی الارب ). رجوع به قُرور شود.
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق َرْ رَ ] (ع ص ) تأنیث قرّ. خنک . (منتهی الارب ). بارده . (اقرب الموارد): لیلة قرة؛ شب خنک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) و برای مرة (یک دفعه ) است . (اقرب الموارد).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ِ رَ ] (ع اِ) مرگامرگی . || گله ٔ گوسپندان . گویند: هو اکثر منه قرةً؛ گله ٔ گوسپندان او بیشتر است . (ناظم الاطباء).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ِرْ رَ ] (ع اِ) سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). برد. (اقرب الموارد). || خنکی . سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ما اصاب الانسان و غیره من البرد. (اقرب الموارد). || گویند: ذهبت قرّتها؛ یعنی هنگامی که در آن بیماری می آید. (از اقرب الموارد).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ُرْ رَ ] (اِخ ) دهی است نزدیک قادسیه . عدی بن زید عبادی در اشعار خود از آن یاد کرده است . (معجم البلدان ).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ُرْ رَ ] (ع اِ) آنچه در ته دیگ چسبیده باشد از شوربا و توابل ریزه ها و جز آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || غوک . (منتهی الارب ). ضفدع . (اقرب الموارد). قورباغه . (ناظم الاطباء). || برای یک دفعه . گویند: رمت الناقةببولها قرةً؛...
-
karaburan
قرهبوران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] باد قوی شمال شرقی آسیای مرکزی که در بهار و تابستان میوزد متـ . سیهبوران black buran سیهتوفان 2 black storm 2
-
قره قروت
فرهنگ واژههای سره
ترف