کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرهبوران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
karaburan
قرهبوران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] باد قوی شمال شرقی آسیای مرکزی که در بهار و تابستان میوزد متـ . سیهبوران black buran سیهتوفان 2 black storm 2
-
واژههای مشابه
-
بوران
واژگان مترادف و متضاد
توفان، کولاک
-
بوران
فرهنگ واژههای سره
برف باد
-
بوران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] burān سرمای سخت و باد شدید که با برف یا باران همراه است.
-
buran, purga, burga
بوران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] باد قوی شمالشرقی در روسیه و آسیای مرکزی متـ . سپیدبوران white buran
-
بوران
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] ( اِ.) 1 - باران یا برفی که با باد باشد. 2 - باد شدیدی که برف های کوه را از جایی به جایی منتقل کند.
-
بوران
لغتنامه دهخدا
بوران . (اِخ ) نام دختر حسن بن سهل که زوجه ٔ مأمون عباسی بوده وبورانیه که طعامی است معروف ، منسوب بدو است . اما شیخ الرئیس در شفا گفته : بورانی منسوب است به بوران دخت بنت خسروپرویز که مقدم بوده . (از آنندراج ) (از انجمن آرا). نام زن مأمون خلیفه . (...
-
بوران
لغتنامه دهخدا
بوران . (ترکی ، اِ) باران یا برفی که با باد باشد. (فرهنگ فارسی معین ). || باد شدیدی که برفهای کوه را از جایی بجایی منتقل کند. (فرهنگ فارسی معین ).- باد و بوران ؛ سرما و باد و برف شدید. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ).
-
بوران
لهجه و گویش تهرانی
توفان ریز بار
-
قره
واژگان مترادف و متضاد
اسود، تیره، سیاه، مشکی
-
قره
فرهنگ فارسی معین
(قَ رَ) [ تر. ] (ص .) سیاه .
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق َرْ / ق ُرْ رَ ] (ع مص ) خنک گردیدن . || سپری شدن گریه . || دیدن آنچه آرزوی دیدن آن را دارند. (منتهی الارب ). رجوع به قُرور شود.
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق َرْ رَ ] (ع ص ) تأنیث قرّ. خنک . (منتهی الارب ). بارده . (اقرب الموارد): لیلة قرة؛ شب خنک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) و برای مرة (یک دفعه ) است . (اقرب الموارد).
-
قرة
لغتنامه دهخدا
قرة. [ ق ِ رَ ] (ع اِ) مرگامرگی . || گله ٔ گوسپندان . گویند: هو اکثر منه قرةً؛ گله ٔ گوسپندان او بیشتر است . (ناظم الاطباء).