کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرمیسین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرمیسین
لغتنامه دهخدا
قرمیسین . [ ق َ ] (اِخ ) معرب کرمانشاهان که شهری است قریب دینور. (منتهی الارب ). میان آن و همدان سی فرسخ است . (معجم البلدان ). رجوع به کرمانشاهان شود.
-
جستوجو در متن
-
قرمیسینی
لغتنامه دهخدا
قرمیسینی . [ ق ِ ] (ص نسبی ) نسبت است به قرمیسین . و آن معرب کرمانشاه است . (انساب سمعانی ) (معجم البلدان ).
-
کرمانشه
لغتنامه دهخدا
کرمانشه . [ ک ِ ش َه ْ ] (اِخ ) کرمانشهان . (از آنندراج ). کرمانشاه : پس از دوران دولتشه به کرمانشه یکی بنگرچنان بینی مداین را که بی نوشیروانستی . طالب آملی (از آنندراج ).رجوع به کرمانشهان ، کرمانشاه ، کرمانشاهان و قرمیسین شود.
-
باب ایوب
لغتنامه دهخدا
باب ایوب . [ ب ِ اَی ْ یو ] (اِخ ) مخفف ابی ایوب است و آن دهی است بزرگ بین قرمیسین و همدان در جانب راست کسی که بهمدان رود، و این ده بنام دکان معروفست . (معجم البلدان ).
-
کرمانشهان
لغتنامه دهخدا
کرمانشهان . [ ک ِ ش َ ] (اِخ ) کرمانشاهان . شهر کرمانشاه . شهری است مشهور که آن را کرمانشه نیز گویند : به ده فرسنگ از کرمانشهان دورنه از کرمانشهان بل از جهان دور. نظامی .به کرمان رسید از کنار جهان ز کرمان درآمد به کرمانشهان . نظامی .رجوع به کرمانشاها...
-
عناز
لغتنامه دهخدا
عناز. [ ع َن ْ نا ] (اِخ ) امیر قرمیسین (کرمانشاه ) و طارم در زمان شمس الدوله . و نام او در شرح حال شیخ الرئیس ابوعلی سینا آمده است . رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 419 و تتمه ٔ صوان الحکمة ص 48 شود.
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) تنوخی . علی بن محسن بن علی قاضی نحوی . نواده ٔ ابوالقاسم تنوخی سابق الذکر. (تولد 370 - وفات 447 هَ . ق .). وی صاحب کتاب فرج بعدالشدة است و مجلسی از این کتاب مکرّر در بحار نقل کرده است . و او از اصحاب سید مرتضی است ...
-
جبل
لغتنامه دهخدا
جبل . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) (بلاد...) شهرهائی است میان آذربایجان و عراق عرب و خوزستان و فارس و بلاد دیلم . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). اسم جامعی است برای تمام بلادی که آن را جبال گویند. (از معجم البلدان ). عبارت از همدان است و ماسبدان که آن سیروان ...
-
رافع
لغتنامه دهخدا
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن مقن ؛ ابن اثیر در کامل گوید که در سال 397 هَ . ق . وقتی که بدربن حسنویه ، حلوان و قرمیسین (کرمانشاه )را از دست ابوالفتح بن عناز گرفت او به رافعبن مقن پناه آورد و از او یاری خواست . بدر پیش رافع کسی فرستاد و دوستی و صفایی را ک...
-
سرابستان
لغتنامه دهخدا
سرابستان . [ س َ ب ُ ] (اِ مرکب ) خانه ای که باغ داشته باشد. (آنندراج ). بعربی حدیقه یعنی باغی که گرد آن دیوار کشند. (مجموعه ٔ مترادفات ص 134) : از عبیر و عنبر و از مشک و لاد و داربوی در سرابستان ما اندر خزان میدار بند. کسایی .بالاء قرمیسین جایها ساخ...
-
کرمانشاه
لغتنامه دهخدا
کرمانشاه . [ ک ِ ] (اِخ ) (شهر...) شهر کرمانشاه یکی از شهرهای مهم باختر کشور و مرکز استان پنجم است . در زمان سلاطین ساسانی بنا شد و بانی آن بهرام چهارم ،ملقب به کرمانشاه بود و به نام بانی آن نامیده شد. 47 درجه و 5 دقیقه طول و 24 درجه و 19 دقیقه عرض و...
-
دینور
لغتنامه دهخدا
دینور. [ ن َ وَ ] (اِخ ) شهری از توابع جبل است که نزدیک قرمیسین (خرمیسین ) میباشد. مردم بسیاری منسوب به آنجا میباشند. فاصله آن تا همدان بیست و چند فرسخ وتا شهرزور چهار منزل است وسعت آن به اندازه دو ثلث همدان است میوه ها و کشتزارها و آبهای فراوان دارد...
-
جبال
لغتنامه دهخدا
جبال . [ ج ِ ] (اِخ ) مؤلف حدودالعالم آرد: ناحیتی است . مشرق وی بعضی از حدودپارس است و بعضی از بیابان کرکس کوه و بعضی از خراسان و جنوب وی حدود خوزستان است و مغرب وی بعضی از حدود عراق است و بعضی از حدود آذربادگان و شمال وی کوه دیلمان است و این [ ناحی...
-
مقام
لغتنامه دهخدا
مقام . [ م َ / م ُ ] (ع مص ) (از «ق و م ») اقامت و آرام کردن بجائی . (منتهی الارب ). اقامت . (اقرب الموارد) (محیط المحیط) (ناظم الاطباء).ایستادن ... و با لفظ گرفتن و کردن و داشتن مستعمل است . (آنندراج ). در معیار آرد: مُقام و مَقام هر دو به معنی اقام...