کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرمید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرمید
لغتنامه دهخدا
قرمید. [ ق ِ ] (ع اِ) آجر. (اقرب الموارد). خشت پخته . (منتهی الارب ). || آنچه برای زینت صیقل دهند. (از اقرب الموارد). || پارگین به خشت برآورده . (منتهی الارب ). || بز کوهی ماده . (اقرب الموارد). ج ، قرامید.
-
جستوجو در متن
-
قرمیدة
لغتنامه دهخدا
قرمیدة. [ ق ِ دَ ] (ع اِ) یکی قرمید. (اقرب الموارد). رجوع به قرمید شود. بز کوهی ماده . ج ، قرامید. (اقرب الموارد).
-
قرامید
لغتنامه دهخدا
قرامید. [ ق َ ] (ع اِ) ج ِ قرمید، به معنی خشت پخته . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || ج ِ قرمود. (ناظم الاطباء). رجوع به قرمود شود.
-
خشت پخته
لغتنامه دهخدا
خشت پخته . [ خ ِ ت ِ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) آجر، آجُرَّه ، آگور. (یادداشت بخط مؤلف ). قِرمید. (دهار). طوب . (منتهی الارب ). مقابل خشت خام . چون خشت خام را در کوره گذارند و حرارت دهند پخته شود این خشت پخته را آجر می نامند : با سنگ و خ...