کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرمز مؤثر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
red rot, red heart decay
قرمزپوسه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] هرنوع پوسیدگی چوب که نمود آن به رنگ قرمز یا قرمز ارغوانی باشد
-
Cervus elaphus
گوزن قرمز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] زیرگونهای از تیرۀ گوزنیان و راستۀ زوجسُمسانان که شاخ آن دستکم چهار انشعاب فرعی دارد و پوست آن قهوهای یکنواخت و سر و گردن و پاها تیره است
-
عود قرمز
لغتنامه دهخدا
عود قرمز. [ دِ ق ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاهی است پایا، از تیره ٔ برغست ها که بیشتر در سواحل دریاهای مناطق معتدل میروید. برگهایش باریک و کشیده و همه در ته ساقه جمعند. هر برگ دارای 3 تا 7 رگبرگ اصلی است . گلهایش صورتی و گل آذینش خوشه ای است ک...
-
red time
زمان قرمز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] مدتزمانی که چراغ راهنمایی برای یک حرکت خاص در تقاطع به رنگ قرمز است
-
red clay
رُس قرمز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] ← رُس مغاکی
-
زرنیخ قرمز
لغتنامه دهخدا
زرنیخ قرمز. [ زَ / زِ خ ِ ق ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) عبارت است از ترکیب دو ظرفیتی ارسنیک و گوگرد رنگ آن قرمز است و در نقاشی مصرف دارد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زرنیخ و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
ریش قرمز
لغتنامه دهخدا
ریش قرمز. [ ق ِ م ِ ] (اِخ ) لقبی که به فردریک اول امپراتور روم غربی داده شده است . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فردریک شود.
-
فلفل قرمز
لغتنامه دهخدا
فلفل قرمز. [ ف ِ ف ِ ل ِ ق ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فلفل هندی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فلفل هندی شود.
-
خاک قرمز
لغتنامه دهخدا
خاک قرمز. [ ک ِ ق ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خاک رس . خاک رست . رجوع به خاک رس شود.
-
خال قرمز
لغتنامه دهخدا
خال قرمز. [ ل ِ ق ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در بازی ورق اطلاق بورقهائی میشود که خال آنها قرمز است ، مقابل خال سیاه .
-
قرمز شدن
دیکشنری فارسی به عربی
احمر (فعل ماض) , وهج
-
قرمز کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تدفق , قرمزي
-
ماهی قرمز
دیکشنری فارسی به عربی
سمک ذهبي
-
موی قرمز
دیکشنری فارسی به عربی
جزر
-
قرمز شده
دیکشنری فارسی به عربی
غاضب